تفسیر غزل ای یوسف خوشنام ما / غزل چهارم دیوان شمس
هو 118
تفسیر اجمالی غزل ای یوسف خوش نام ما

بیت اول :
ای یوسف خوش نام ما ، خوش می روی بر بام ما
ای درشکسته جام ما ، ای بر دریده دام ما
الحمدلله رب العالمین
و اما بعد ، بازهم غزلی در وصف حضرت شمس تبریزی که در آن ، حضرت مولانا ، شمس را به یوسفی تشبیه می کند که وجود او را تسخیر کرده و جام وجود قبلی او را در هم شکسته و همه ی تعلقات او را بریده و وجود جدید و الهی به مولانا بخشیده است. اینکه می گوید : خوش می روی بر بام ما ، یعنی وجودم را تسخیر کرده ای و اینکه می گوید: ای در شکسته جام ما یعنی وجود کاذبم را ویران کرده ای و اینکه می گوید : ای بر دریده دام ما یعنی تعلقات مرا از من گرفته ای.
بیت دوم:
ای نور ما ، ای سور ما ، ای دولت منصور ما
جوشی بنه در شور ما ، تا می شود انگور ما
ای کسی که باعث نورانی شدن وجود ظلمانی من شده ای و مرا از دولت فانی دنیا ، به دولت منصور و پایدار الهی رساندی و مرا زنده به حیات حقیقی کردی ، بیا و بار دیگر جوش و خروشی در این شوری که خودت برانگیخته ای بیانداز تا انگور وجود ما ، تبدیل به می شود و ما را مست جمال دلبرای معشوق گرداند.
ای عزیز من ، به این عبارت دقت کن که می فرماید که انگور وجود مرا به می تبدیل کن. یعنی آن قابلیت در من هست و تو فقط آن را با قدرت الهی به شراب تبدلیش کن.
ای عزیز ، تو نیز دعا کن تا پیری سر راهت قرار بگیرد و انگوری که درون وجود خودت هست را تبدیل به می کند.
بیت سوم:
ای دلبر و مقصود ما ، ای قبله و معبود ما
آتش زدی در عود ما ، نظاره کن در دود ما
ای شمس تبریزی که وجودت در وجود خدا فانی شده و خودت تبدیل به قبله گشته ای ، ای کسی که هرکس به تو برسد در واقع به مقصد ، یعنی خدا رسیده است ، ببین که چگونه وجود دنیایی مرا ویران کرده ای.
ای عزیز ، با توجه به این بیت ، می شود مخاطب این غزل را خود حضرت حق نیز در نظر گرفت. مانند بسیاری از غزلیات مولانا یا حافظ که می شود هم آن ها را خطاب به خدا و هم خطاب به شیخ در نظر گرفت. البته نظر ما بر این است که مولانا این غزل را برای شمس تبریزی سروده است یا شمس تبریزی بهانه است و این غزل را برای شمس حقیقی یعنی حضرت صاحب الامر سروده است. فافهم.
بیت چهارم:
ای یار ما ، عیار ما ، دام دل خمار ما
پا وا مکش از کار ما ، بستان گرو دستار ما
ای یار زیرک ما که با دام خود ، دل مرا به غارت برده ای ، از تو می خواهم که مرا در این ورطه های هولناک سلوک رها نکنی . بیا و باقی مانده ی وجود دنیایی مرا نیز بگیر ( بستان گرو دستار ما ).
بیت پنجم:
در گل بمانده پای دل ، جان می دهم چه جای دل
وز آتش سودای دل ، ای وای دل ای وای دل
دلم در عشق تو گیر کرده است ، اما بدان دل که سهل است ، برای عشق تو از جان خود نیز می گذرم . وای بر این دل از آتش عشقی که گریبان گیرش شده ، زیرا کار هر کس نیست که بتواند در برابر این آتش ویران کننده مقاومت کند ولی بدان ای عزیز ، که هر کس ایستادگی کرد ، به دولت منصور رسید. فافهم.
والحمدلله رب العالمین
محراب قلی پور (میرزای غریب)
جمادی الاولی 1447