میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

مشخصات بلاگ
میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

هـــــــــ۱۱۸ـــــــــو

وبلاگ اشعار
تفاسیر
و مطالب عرفانی محراب قلی پور

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفسیر اشعار مولانا» ثبت شده است

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل ای یوسف خوش نام ما

 

 

بیت اول :

ای یوسف خوش نام ما ، خوش می روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ، ای بر دریده دام ما

 

الحمدلله رب العالمین

و اما بعد ، بازهم غزلی در وصف حضرت شمس تبریزی که در آن ، حضرت مولانا ، شمس را به یوسفی تشبیه می کند که وجود او را تسخیر کرده و جام وجود قبلی او را در هم شکسته و همه ی تعلقات او را بریده و وجود جدید و الهی به مولانا بخشیده است. اینکه می گوید : خوش می روی بر بام ما ، یعنی وجودم را تسخیر کرده ای و اینکه می گوید: ای در شکسته جام ما یعنی وجود کاذبم را ویران کرده ای و اینکه می گوید : ای بر دریده دام ما یعنی تعلقات مرا از من گرفته ای.

 

بیت دوم:

ای نور ما ، ای سور ما ، ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما ، تا می شود انگور ما

 

ای کسی که باعث نورانی شدن وجود ظلمانی من شده ای و مرا از دولت فانی دنیا ، به دولت منصور و پایدار الهی رساندی و مرا زنده به حیات حقیقی کردی ، بیا و بار دیگر جوش و خروشی در این شوری که خودت برانگیخته ای بیانداز تا انگور وجود ما ، تبدیل به می شود و ما را مست جمال دلبرای معشوق گرداند.

ای عزیز من ، به این عبارت دقت کن که می فرماید که انگور وجود مرا به می تبدیل کن. یعنی آن قابلیت در من هست و تو فقط آن را با قدرت الهی به شراب تبدلیش کن.

ای عزیز ، تو نیز دعا کن تا پیری سر راهت قرار بگیرد و انگوری که درون وجود خودت هست را تبدیل به می کند.

 

بیت سوم:

ای دلبر و مقصود ما ، ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما ، نظاره کن در دود ما

 

ای شمس تبریزی که وجودت در وجود خدا فانی شده و خودت تبدیل به قبله گشته ای ، ای کسی که هرکس به تو برسد در واقع به مقصد ، یعنی خدا رسیده است ، ببین که چگونه وجود دنیایی مرا ویران کرده ای.

ای عزیز ، با توجه به این بیت ، می شود مخاطب این غزل را خود حضرت حق نیز در نظر گرفت. مانند بسیاری از غزلیات مولانا یا حافظ که می شود هم آن ها را خطاب به خدا و هم خطاب به شیخ در نظر گرفت. البته نظر ما بر این است که مولانا این غزل را برای شمس تبریزی سروده است یا شمس تبریزی بهانه است و این غزل را برای شمس حقیقی یعنی حضرت صاحب الامر سروده است. فافهم.

 

بیت چهارم:

ای یار ما ، عیار ما ، دام دل خمار ما

پا وا مکش از کار ما ، بستان گرو دستار ما

 

ای یار زیرک ما که با دام خود ، دل مرا به غارت برده ای ، از تو می خواهم که مرا در این ورطه های هولناک سلوک رها نکنی . بیا و باقی مانده ی وجود دنیایی مرا نیز بگیر ( بستان گرو دستار ما ).

 

بیت پنجم:

در گل بمانده پای دل ، جان می دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ، ای وای دل ای وای دل

 

دلم در عشق تو گیر کرده است ، اما بدان دل که سهل است ، برای عشق تو از جان خود نیز می گذرم . وای بر این دل از آتش عشقی که گریبان گیرش شده ، زیرا کار هر کس نیست که بتواند در برابر این آتش ویران کننده مقاومت کند ولی بدان ای عزیز ، که هر کس ایستادگی کرد ، به دولت منصور رسید. فافهم.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

 

  • میرزای غریب

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل سوم مولانا جلال الدین محمد بلخی(ره)

 

 

بیت اول:

ای دل چه اندیشیده ای ، در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا ، زین سوی تو چندین جفا

 

الحمدلله رب العالمین. اما بعد ، بیت اول با یک نهیب از جناب مولانا آغاز می شود که ای دل و مراد از دل ، جانهای مردمان است و خطاب به آنها می فرماید که در روز محشر ، چه عذری برای گناهان و غفلت های خویش دارید آن هم در برابر خداوندی که در قبال گناهان و جفاهای شما در حق خویشتن ، باز هم به شما لطف و کرم داشت.

 

بیت دوم:

زان سوی او چندان کرم ، زین سو خلاف بیش و کم

زان سوی او چندان نعم ، زین سوی تو چندین خطا

 

در این بیت نیز همانند بیت قبل ، به انسان یادآور می شود که در قبال خطاها و گناهان تو ، فضل و کرم پروردگارت در حق تو بسیار بزرگ بود و نعمت وجود را از تو دریغ نکرد و دم به دم مشغول افاضه ی وجود بود و تو قدر دان این نعمت عظیم نیستی.

 

بیت سوم:

زین سوی تو چندین حسد ، چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش ، چندان چشش ، چندان عطا

 

با اینکه تو به صفات رذیله ی بسیاری گرفتار بودی و اهل حسادت و تخیلات فاسده و گمان بد در حق خدا و بندگان خدا بودی ، اما جذبات الهی ، نعمات او و عطای خداوند در حق تو قطع نشده بود لکن این صفات رذیله در تو تبدیل به یک حجاب بزرگ گشته بود که مانع از حرکت تو به سوی حق می شد.

 

بیت چهارم:

چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا

 

اما ای عزیز من ، دلیل این جذبات الهی به سوی تو این است که جان آلوده ات پاک شود و رذائل تو به فضیلت مبدل گردد تا به مقام اولیای الهی برسی.

 

بیت پنجم:

از بد پشیمان می شوی ، الله گویان می شوی

آن دم تو را او می کشد تا وارهاند مر تو را

 

هنگامی که به گناه و معصیت افتادی ، به ناگه پشیمان شده ، رو به درگاه خدا می کنی و الله الله کنان از گناه خویش طلب پوزش می کنی اما بدان ای عزیز که این پشیمانی را نیز او در دلت انداخته تا تو را از بند نفس خودت رهایی بخشد.

 

بیت ششم:

از جرم ترسان می شوی ، وز چاره پرسان می شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی بینی چرا؟

 

هنگامی که پشیمانی به تو روی آورد ، به فکر چاره ی کار هستی اما ای عزیز آیا بهتر نیست که پیش از افعال ناشایست به این فکر کنی که خداوند دائما مراقب احوال و اعمال و افکار من است؟

 

بیت هفتم:

گر چشم تو بربست او ، چون مهره ای در دست او

گاهت بغلتاند چنین ، گاهت ببازد در هوا

 

در این بیت توحیدی ، مولانا به این نکته اشاره دارد که گاهی خداوند آن عنایت خود را از تو بر می دارد و تو مرتکب گناه می شوی و بدان که مانند مهره ای در دست خدا هستی و مولانا از این دست ابیات بسیار دارد. مثلا در مثنوی آورده که : ما چو شطرنجیم اندر برد و مات / برد و مات ما ز توست ای خوش صفات.

البته بدان که این بیت مطلقا به معنای جبر گرایی ملای رومی نیست بلکه عین اختیار است لکن آقایانی که این دسته از ابیات را جبر پنداشته اند ، مطلقا جبر را نفهمیده اند.

اینگونه نیست که خداوند دست کسی را بگیرد و او را وادار به گناه کند بلکه وقتی گفته می شود خداوند فلانی را به گناه انداخت ، یعنی عنایت خدا را از شخص برداشت نه اینکه او را مجبور به گناه کرد.

در باب جبر و تفویض مطلب بسیار است که در این زمان مجال پرداخت به آن نیست.

 

بیت هشتم:

گاهی نهد در طبع تو ، سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو ، نور خیال مصطفی

 

بدان تا زمانی که سالک در مرتبه ی طبیعت و سفر اول است ، گاهی جذبات از سوی عالم دنیا و گاهی جذبات از سوی عالم ملکوت بر او وارد می شود و سالک باید بتواند  در این جهاد اکبر ، پیروز شود.

 

بیت نهم:

این سو کشان سوی خوشان ، آن سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها

 

اینجا سالک در یک میدان جنگی بین جذبات دنیا و ملکوت قرار می گیرد که یا موفق می شود یا سقوط خواهد کرد. بدان ای عزیز من که راه عشق و سلوک ، راه بلا و مصیبت است. از طرفی جذبات عالم ملکوت ، قلب سالک را مشتاق می کند و از طرفی سختی های راه و از طرف دیگر ، جذبات دنیا ، سالک را در یک جدال عظیمی با نفس خود می اندازد.

 

بیت دهم:

چندان دعا کن در نهان ، چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید ندا

 

بدان که یکی از دستورات مهم سلوکی ، بردن اشک و آه و ناله و تضرع و خشوع به درگاه خداست زیرا اشک چشم ، چشمه های رحمت خدا را به جوشش در می آورد. مولانا در مثنوی شریف می فرماید:

گریه بر هر درد بی درمان دواست / چشم گریان چشمه ی فیض خداست

آری ای عزیز من که البته تو عبارت غلط ( خنده بر هر درد بی درمان دواست ) را بسیار شنیده ای اما بدان که در اصل بیت ، عبارت گریه آمده و نه خنده. در اینجا مجال صحبت بیشتر نیست لکن در همین بدان :

تا نگرید طفل ، کی نوشد لبن؟ / تا نگرید ابر ، کی خندد چمن؟

 

بیت یازدهم:

بانگ شعیب و ناله اش ، وان اشک همچون ژاله اش

چون شد ز حد ، از آسمان آمد سحرگاهش ندا

 

مانند حضرت شعیب که به فرموده ی قرآن بسیار اهل دعا بوده ، تو نیز اهل تضرع و دعا باش تا بالاخره خودت ندای ملکوتی و آسمانی را بشنوی.

 

بیت دوازدهم:

گر مجرمی بخشیدمت ، وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی ، دادمت ، خامش ، رها کن این دعا

 

این ندا به گوش شعیب  رسید که ای بنده ی ما ، همه ی گناهان تو آمرزیده شد و به زودی تو را وارد جنت خواهم کرد.

 

بیت سیزدهم:

گفتا نه این خواهم نه آن ، دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود ، من در روم بهر لقا

 

اما شعیب نپذیرفت زیرا خواسته ی عارفان الهی ، تنها رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ نیست زیرا اگر چنین باشد گویی آنها برای نفس خود و رسیدن به آرامش نفس و رستن از سختی دوزخ عبادت کردند و این عبادت ارزشی ندارد. بلکه عارفان الهی به دنبال بهشت آفرین هستند نه بهشت.

 

بیت چهاردهم:

گر رانده ی آن منظرم ، بسته ست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم ، جنت نشاید مر مرا

 

عارفان می گویند که اگر در بهشت ، بنا نیست که ما روی محبوب خود را ببینیم و تنها به نعمات ظاهری بهشت بسنده کنیم ، جهنم برای ما بهتر است.

 

بیت پانزدهم:

جنت مرا بی روی او ، هم دوزخ است و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو ، کو فرّ انوار بقا؟

 

بهشت بی او ، برای من فرقی با جهنم ندارد. من از این عالم کثرات خسته ام . پس کجاست آن انوار زیبای الهی؟

 

بیت شانزدهم:

گفتند : باری کم گری ، تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

 

ناصحان به حضرت شعیب می گفتند که کمتر گریه کن زیرا این گریه های زیاد تو باعث نابینایی خواهد شد.

 

بیت هفدهم:

گفت ار دو چشمم عاقبت ، خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود ، کی غم خورم من از عما؟

 

اما شعیب به آن ها گفت که اگر این گریه های من ، مرا به او برسانند و من متصف به صفات او گردم ، تمام اجزا و وجود من یکسره بینایی خواهد شد. پس دیگر چرا باید از نابینایی ظاهری بترسم؟

 

بیت هجدهم:

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر ، لایق نیست او دوست را

 

اگر هم قرار نیست هرگز روی معشوق خود را ببینم ، همان بهتر این چشمان من کور شود.

 

بیت نوزدهم:

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون ، یار یکی شمس ضیا

 

بدان که هرکسی در این دنیا ، به چیزی دلبسته می شود. گاهی شخص فقط به جنبه ی مادی و ظاهری اکتفا می کند و گاهی به اصل حقیقت آن می رسد. انبان خون کنایه از جنبه ی مادی و ظاهری دارد و شمس ضیا کنایه از اصل و حقیقت هر چیزی که همان نور خداست دارد.

 

بیت بیستم:

چون هر کسی در خورد خود ، یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود ، فانی کنیم از بهر لا

 

هر کسی برای خود یاری دارد ، چه یار خوب چه یار بد اما ما ، عمر خود را برای چیزهایی که پایدار نیست هدر نمی دهیم و به چیزها و اشخاصی که فانی می شوند دل نمی بندیم. در مثنوی شریف چنین آمده:

عشق آن زنده گزین کو باقی است / از شراب جان فزایت ساقی است

 

بیت بیست و یکم:

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت : چه پیشه گزیدی ای دغا؟

 

روزی بایزید بسطامی ، شخصی را دید و از او درباره ی شغلش سوال کرد.

 

بیت بیست و دوم:

گفتا که من خر بنده ام ، پس با یزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده ، تا او شود بنده ی خدا

 

آن شخص در جواب بایزید گفت که من خربنده هستم ، یعنی خر کرایه می دهم. بایزید گفت ای خدا ، خر او را مرگ ده تا او بنده ی تو شود.

بدان ای عزیز من که مراد از خر در لسان مولانا ، همان جسم انسان است. یعنی مولانا در این بیت ، خربنده را به معنای بردگی برای تن گرفته است. یعنی اشخاصی که دائم به فکر ارضای غرایز حیوانی و رفع حوائج مادی خود هستند. در اینجا بایزید نماد عارفان الهی است.

یعنی عارفان الهی برای فرورفتگان در دنیا دعا می کنند که ای خدا ، این مردمان را از بندگی تن رها و به بندگی خود مشغول کن.

آمین یا رب العالمین.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

  • میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

سلسله جلسات راز خاموش

تفسیر عرفانی اشعار مولانا

در این جلسات به تفسیر عرفانی اشعار جناب مولانا جلال الدین محمد بلخی(ره) خواهیم پرداخت.

این سلسله جلسات در 26 جلسه منتشر شده است.

مفسر این سلسله جلسات ، محراب قلی پور می باشد که تفسیر متفاوت و عرفانی از چهره ی مولانا ارائه خواهد داد.

همچنین در این سلسله جلسات با برخی از مفاهیم سلوکی و اخلاقی آشنا خواهید شد.

 

دانلود جلسه ی اول

دانلود جلسه ی دوم

دانلود جلسه ی سوم

دانلود جلسه ی چهارم

دانلود جلسه ی پنجم

دانلود جلسه ی ششم

دانلود جلسه ی هفتم

دانلود جلسه ی هشتم

دانلود جلسه ی نهم

دانلود جلسه ی دهم

دانلود جلسه ی یازدهم

دانلود جلسه ی دوازدهم

دانلود جلسه ی سیزدهم

دانلود جلسه ی چهاردهم

دانلود جلسه ی پانزدهم

دانلود جلسه ی شانزدهم

دانلود جلسه ی هفدهم

دانلود جلسه ی هجدهم

دانلود جلسه ی نوزدهم

دانلود جلسه ی بیستم

دانلود جلسه ی بیست و یکم

دانلود جلسه ی بیست و دوم

دانلود جلسه ی بیست و سوم

دانلود جلسه ی بیست و چهارم

دانلود جلسه ی بیست و پنجم

دانلود جلسه ی پایانی

 

 

 

  • میرزای غریب