میرزای غریب

نشر اشعار و آثار عرفانی محراب قلی پور

میرزای غریب

نشر اشعار و آثار عرفانی محراب قلی پور

مشخصات بلاگ
میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ اشعار
تفاسیر
و مطالب عرفانی محراب قلی پور

طبقه بندی موضوعی

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دکلمه عاشقانه» ثبت شده است

هوای آمدنت ، شور شعر شب هایم

که نام توست همیشه ، به روی لب هایم

 

شبیه هم شده نام من و تو در دنیا

تویی یگانه و من هم شبیه تو ، تنها

 

خدا بخواهد اگر می رسم به آغوشت

چه روزهای قشنگی که شد فراموشت

 

ولی نرفته ای ز خاطرات و از یادم

اسیر زلف بلندت که داده بر بادم

 

نشان کوی تو را در کجا بجویم من؟

غم نبود تو را پس چگونه گویم من؟

 

خمار باده لب های توست ، لب هایم

اسیر مستی اندوه توست ، شب هایم

 

اسیر چشم خمارت ، دو چشم محزونم

هزار تکه شده ، این دل پر از خونم

 

شود دوباره بیایی شبی به بالینم؟

شود که رحم نمایی به قلب غمگینم؟

 

قسم به تلخی دوری ، قسم به تنهایی

بگو فرشته ی زیبا ، بگو که اینجایی

 

فدای خنده ی شیرین مانده در قابت

فدای نام تو باشد ، وجود محرابت

 

محراب قلی پور

 

دکلمه ی « هوای آمدنت »

  • میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

غمی دارم در این سینه که با جز تو نمی گویم

به معشوقی گرفتارم که جز او را نمی جویم

 

رهی بی انتها در پیش و من تنهای تنهایم

هزاران مثنوی خواهم نوشت از شرح غم هایم

 

صدای التماسم را شنیدی یا که نشنیدی؟

به گریه روز را شب کردم و اما تو خندیدی

 

فدای قند لب هایت زمان را که می خندی

شکر می ریزد از هر سو ، نقابت را که می بندی

 

بپوشان آن دو چشمت را که بر خلقی جفا کردی

چه شب هایی که یلدا شد ، ببین با من چه ها کردی

 

شریک درد یعقوبم، تو ماه شهر کنعانی

تو زندانبان و من در تار زلفت گشته زندانی

 

سراسر آتشم با هر نفس هی شعله می گیرم

از این هجران و تنهایی ، از این پاییز می میرم

 

شبی در خواب دیدم آمدی و مهربان بودی

ولی چون برگ بی مهر غروب یک خزان بودی

 

نماندی و به لبخندی مرا مهمان خود کردی

چه خواب خوب شیرینی ، چه خواب تلخ پر دردی

 

محراب قلی پور

 

دانلود دکلمه ی زندانبان

  • میرزای غریب

به نام خدا

 

دکلمه ی بغض من / غزلی از محراب قلی پور

 

همراه با نوای سه تار استاد سهیل حکمت آرا

 

بغض من

 

 

 

پخش و دانلود دکلمه

 

فایل تصویری

  • میرزای غریب

به نام خدا

 

غزل بغض من / محراب قلی پور

 

 

دانلود فایل با کیفیت

 

بغض من ، دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را

 

من که دنیا و آخرت را هم
پای چشمان او فدا کردم
دامن پاک او که رو می کرد
دست آلوده ی زلیخا را

 

یار زیبای من ، دو چشمانش
کهکشانی درون خود دارد
ماه و خورشید من ، ز پشت نقاب
میزند طعنه روی زیبا را

 

از سفیدی برف و باران که
روی سقف دلم فرود آمد
رفتنت خوبِ خوب معنی کرد
مرد تنها و سوز سرما را

 

کاش در آن شبی که می رفتی
از  دو چشمت دو بوسه میچیدم
کاش امشب ، ز درد می مردم
تا نبینم غروب فردا را

 

 

 

 

 

 

  • میرزای غریب

سال ها مرگ های پی در پی

سال هاست قبر کوچکی هستم

عشق از ره رسید و من گفتم

عشق تو کار می دهد دستم

 

این کتاب شعر که می بینی

روزگاری تمام من بوده

تازیانه زدند و فهمیدم

من به جام دو چشم تو مستم

 

خار می شد دلم ولی هربار

خار از دل جدا نمودم من

این حقارت برای تو تا کی؟

آدمی بس حقیرم و پستم

 

این غزل ها برای او بوده

بی سرانجام و مرگ آلوده

پیش چشمت به روی چوبه ی دار

چشم از این جهان فرو بستم

 

 

دریافت دکلمه و فایل تصویری

  • میرزای غریب

یا هو

 

دکلمه ی عاشقانه ی سردار مستان

کاری از محراب قلی پور

 

با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را

درمان جانم می شوی؟ درمان بده بیمار را

 

خال لب و چشمان تو از من ربوده خواب را

تسکین دردم چشم تو ، تسکین بده بیتاب را

 

پیدا و پنهان می شوی ، خندان و گریان می شوم

با بوسه ی گرم لبت ، سردار مستان می شوم

 

دارم غمی در سینه ام ، آتش زده عشاق را

خوش تازیانه می زنی ، جانا ، بزن شلاق را

 

هر نیمه شب سجاده را با خون دل تر می کنم

تنهاییم را اینچنین با عشق تو سر می کنم

 

پیوسته فریادم تویی ، ای رحمت و باران من

باشد که تو مهمان شوی در کلبه ی احزان من

 

جامه دریدم از غمت ، پس تو کجایی نازنین

جانا به بالینم بیا ، این حال زارم را ببین

 

جام شرابم را بده ای نازنین سقای من

لبیک می گویم به تو ، ای صاحب و مولای من

 

دریافت نسخه ی با کیفیت صوتی و تصویری

 

 

 

دانلود فایل صوتی

دانلود فایل تصویری

  • میرزای غریب

یا هو

 

شعر عاشقانه ی سردار مستان 

 

شعر و دکلمه : محراب قلی پور

سه تار : استاد سهیل حکمت آرا

 

با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را

درمان جانم می شوی؟ درمان بده بیمار را

 

خال لب و چشمان تو از من ربوده خواب را

تسکین دردم چشم تو ، تسکین بده بیتاب را

 

پیدا و پنهان می شوی ، خندان و گریان می شوم

با بوسه ی گرم لبت ، سردار مستان می شوم

 

دارم غمی در سینه ام ، آتش زده عشاق را

خوش تازیانه می زنی ، جانا ، بزن شلاق را

 

هر نیمه شب سجاده را با خون دل تر می کنم

تنهاییم را اینچنین با عشق تو سر می کنم

 

پیوسته فریادم تویی ، ای رحمت و باران من

باشد که تو مهمان شوی در کلبه ی احزان من

 

جامه دریدم از غمت ، پس تو کجایی نازنین

جانا به بالینم بیا ، این حال زارم را ببین

 

جام شرابم را بده ای نازنین سقای من

لبیک می گویم به تو ، ای صاحب و مولای من

 

 

 

  • میرزای غریب