اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

مشخصات بلاگ
اشعار محراب قلی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ اشعار
حکمت ها
جملات
و مقالات محراب قلی پور

طبقه بندی موضوعی

۳۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اشعار محراب قلی پور» ثبت شده است

 

« هو »

 

آغاز کنم نام تو را با صد آه

کامل تر و زیباتر و بهتر از ماه

مهراوه ی شیرین من و قند منی

لا حول و لا قوه الا بالله

 

محراب قلی پور

«هو»

 

و اما بعد

تا می توانی از خلایق بگریز

و از انس با آنها بر حذر باش

 

که فرمود جناب شمس تبریزی:

 

این مردمان به نفاق شاد می شوند

و به راستی ، غمگین.

 

حکمت دهم

محرم الحرام 1446

 

«هو»

 

ای دوریش

هنگامی که مردم به حوائج خویش مشغولند

تو به خدای خویش مشغول باش.

 

هنگامی که مردم به جهالت خویش مشغولند

تو به عقل خویش مشغول باش.

 

هنگامی که مردم به ویرانی وطن مشغولند

تو به آبادانی وجود خویش مشغول باش.

 

که فرمود خدا

اَکثَرُهُم لا یَشعورون

 

حکمت نهم

ذی الحجه 1445

 

«هو»

 

گفت عشق را چگونه شرح کنی؟

گفتم عشق مانند خداست

آن را شرح نتوان کردن.

 

گفت چگونه ای؟

گفتم آخر از شوق او سوختم

دیری نپاید که جز خاکستری از من نیابی

 

و این همان تفسیر عشق باشد.

 

حکمت هشتم

ذی الحجه 1445

 

 

 

 

«هو»

 

فی الواقع دیدم

که مردمان از گناه خود توبه کنند

و عارفان از عبادت خود

 

الا عاشقان

که آن ها از خویش توبه کنند

 

چرا که وجود عاشق در نزد معشوق

گناهی باشد نابخشودنی.

 

محراب قلی پور / حکمت هفتم

ذی الحجه1445

 

«هو»

 

در شگفتم از این مردم

که به دور سنگی می گردند

 

ولی به دور وجود خود نمی گردند

که در وجودشان

گوهرهای نایابی ست از آن سخت غافلند.

 

هزاران افسوس

که چه ارزان خود را به دنیا فروختند.

 

و این تجارت را چیزی جز خسران در پی نیست.

 

محراب قلی پور / حکمت ششم

ذی الحجه1445

 

 

«هو»

 

گفت علی (ع)  را وصف کن

 

گفتم خدا را با زبان وصف نتوان کرد

سایه ی خدا نیز در توصیف نگنجد

 

چشم دل بگشا تا ببینی مدبر عالم علی ست

و خدا عاشق اوست.

 

محراب قلی پور / حکمت پنجم

غدیر 1445

 

«هو»

 

آدمی را دو معشوق باید

تا معشوق اول ، پلی باشد  به سوی

معشوق حقیقی.

 

محراب قلی پور / حکمت چهارم

ذی الحجه 1445

 

«هو»

 

جمله عالم شود فدای علی

جسم آدم ز خاک پای علی

 

روی منبر خدا تجلی کرد

می رسد هر زمان صدای علی

 

شاه شاهان و یا که سلطانی

امپراطور شد گدای علی

 

روز محشر ز تخت سلطنتش

جمله محشر شود سرای علی

 

عار از ذکر یا علی گیرد

غایت سیر حق ، لقای علی

 

می خورد نان جو ز درویشی

بیش نَبوَد از آن غذای علی

 

مرده ای را تو ذکر مولا کن

زنده خواهد شد از هوای علی

 

جان ناقابلی فقط دارم

جان ناقابلم برای علی

 

در هوای سحر به نخلستان

عشق می ریزد از عبای علی

 

من به چشمش که سخت بیمارم

آن دو چشم خدا نمای علی

 

از نگاهش شراب می ریزد

اینچنین است کیمیای علی

 

این علی کاین چنین شکر ریز است

پس چه باشد به حق ، خدای علی

 

محراب قلی پور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«هو»

 

جهدی نما که از جهل به عقل

و از عقل به قلب خود برسی.

 

ای درویش

جاهل به دنیا

عاقل به خود

و عاشق به خدا مشغول است.

 

ای درویش

همانند چهارپایان مباش که به تن خدمت کنی

بلکه آنچنان باش که این تن خادم تو باشد.

 

محراب قلی پور / حکمت سوم

ذی الحجه 1445