میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

مشخصات بلاگ
میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

هـــــــــ۱۱۸ـــــــــو

وبلاگ اشعار
تفاسیر
و مطالب عرفانی محراب قلی پور

۲۸ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محراب قلی پور» ثبت شده است

هو 118

 

کانال تلگرام لقاءالله

با محوریت مکتب سلوکی حضرت علامه حسن زاده آملی (ره)

 

 

به همراه دستورالعمل های عرفانی و سلوکی

جلسات اخلاق علامه

جلسات تفسیر قرآن کریم آیت الله جوادی آملی

جلسات عرفان علمی شاگردان علامه از جمله : استاد صمدی آملی ، استاد یزدان پناه ، استاد قلی پور و اساتید دیگر عرفان عملی

در کانال تلگرام لقاءالله

 

برای عضویت در کانال ، روی لینک زیر کلیک کنید

 

لینک کانال تلگرام لقاءالله

  • میرزای غریب

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل ای یوسف خوش نام ما

 

 

بیت اول :

ای یوسف خوش نام ما ، خوش می روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ، ای بر دریده دام ما

 

الحمدلله رب العالمین

و اما بعد ، بازهم غزلی در وصف حضرت شمس تبریزی که در آن ، حضرت مولانا ، شمس را به یوسفی تشبیه می کند که وجود او را تسخیر کرده و جام وجود قبلی او را در هم شکسته و همه ی تعلقات او را بریده و وجود جدید و الهی به مولانا بخشیده است. اینکه می گوید : خوش می روی بر بام ما ، یعنی وجودم را تسخیر کرده ای و اینکه می گوید: ای در شکسته جام ما یعنی وجود کاذبم را ویران کرده ای و اینکه می گوید : ای بر دریده دام ما یعنی تعلقات مرا از من گرفته ای.

 

بیت دوم:

ای نور ما ، ای سور ما ، ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما ، تا می شود انگور ما

 

ای کسی که باعث نورانی شدن وجود ظلمانی من شده ای و مرا از دولت فانی دنیا ، به دولت منصور و پایدار الهی رساندی و مرا زنده به حیات حقیقی کردی ، بیا و بار دیگر جوش و خروشی در این شوری که خودت برانگیخته ای بیانداز تا انگور وجود ما ، تبدیل به می شود و ما را مست جمال دلبرای معشوق گرداند.

ای عزیز من ، به این عبارت دقت کن که می فرماید که انگور وجود مرا به می تبدیل کن. یعنی آن قابلیت در من هست و تو فقط آن را با قدرت الهی به شراب تبدلیش کن.

ای عزیز ، تو نیز دعا کن تا پیری سر راهت قرار بگیرد و انگوری که درون وجود خودت هست را تبدیل به می کند.

 

بیت سوم:

ای دلبر و مقصود ما ، ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما ، نظاره کن در دود ما

 

ای شمس تبریزی که وجودت در وجود خدا فانی شده و خودت تبدیل به قبله گشته ای ، ای کسی که هرکس به تو برسد در واقع به مقصد ، یعنی خدا رسیده است ، ببین که چگونه وجود دنیایی مرا ویران کرده ای.

ای عزیز ، با توجه به این بیت ، می شود مخاطب این غزل را خود حضرت حق نیز در نظر گرفت. مانند بسیاری از غزلیات مولانا یا حافظ که می شود هم آن ها را خطاب به خدا و هم خطاب به شیخ در نظر گرفت. البته نظر ما بر این است که مولانا این غزل را برای شمس تبریزی سروده است یا شمس تبریزی بهانه است و این غزل را برای شمس حقیقی یعنی حضرت صاحب الامر سروده است. فافهم.

 

بیت چهارم:

ای یار ما ، عیار ما ، دام دل خمار ما

پا وا مکش از کار ما ، بستان گرو دستار ما

 

ای یار زیرک ما که با دام خود ، دل مرا به غارت برده ای ، از تو می خواهم که مرا در این ورطه های هولناک سلوک رها نکنی . بیا و باقی مانده ی وجود دنیایی مرا نیز بگیر ( بستان گرو دستار ما ).

 

بیت پنجم:

در گل بمانده پای دل ، جان می دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ، ای وای دل ای وای دل

 

دلم در عشق تو گیر کرده است ، اما بدان دل که سهل است ، برای عشق تو از جان خود نیز می گذرم . وای بر این دل از آتش عشقی که گریبان گیرش شده ، زیرا کار هر کس نیست که بتواند در برابر این آتش ویران کننده مقاومت کند ولی بدان ای عزیز ، که هر کس ایستادگی کرد ، به دولت منصور رسید. فافهم.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

 

  • میرزای غریب

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل سوم مولانا جلال الدین محمد بلخی(ره)

 

 

بیت اول:

ای دل چه اندیشیده ای ، در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا ، زین سوی تو چندین جفا

 

الحمدلله رب العالمین. اما بعد ، بیت اول با یک نهیب از جناب مولانا آغاز می شود که ای دل و مراد از دل ، جانهای مردمان است و خطاب به آنها می فرماید که در روز محشر ، چه عذری برای گناهان و غفلت های خویش دارید آن هم در برابر خداوندی که در قبال گناهان و جفاهای شما در حق خویشتن ، باز هم به شما لطف و کرم داشت.

 

بیت دوم:

زان سوی او چندان کرم ، زین سو خلاف بیش و کم

زان سوی او چندان نعم ، زین سوی تو چندین خطا

 

در این بیت نیز همانند بیت قبل ، به انسان یادآور می شود که در قبال خطاها و گناهان تو ، فضل و کرم پروردگارت در حق تو بسیار بزرگ بود و نعمت وجود را از تو دریغ نکرد و دم به دم مشغول افاضه ی وجود بود و تو قدر دان این نعمت عظیم نیستی.

 

بیت سوم:

زین سوی تو چندین حسد ، چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش ، چندان چشش ، چندان عطا

 

با اینکه تو به صفات رذیله ی بسیاری گرفتار بودی و اهل حسادت و تخیلات فاسده و گمان بد در حق خدا و بندگان خدا بودی ، اما جذبات الهی ، نعمات او و عطای خداوند در حق تو قطع نشده بود لکن این صفات رذیله در تو تبدیل به یک حجاب بزرگ گشته بود که مانع از حرکت تو به سوی حق می شد.

 

بیت چهارم:

چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا

 

اما ای عزیز من ، دلیل این جذبات الهی به سوی تو این است که جان آلوده ات پاک شود و رذائل تو به فضیلت مبدل گردد تا به مقام اولیای الهی برسی.

 

بیت پنجم:

از بد پشیمان می شوی ، الله گویان می شوی

آن دم تو را او می کشد تا وارهاند مر تو را

 

هنگامی که به گناه و معصیت افتادی ، به ناگه پشیمان شده ، رو به درگاه خدا می کنی و الله الله کنان از گناه خویش طلب پوزش می کنی اما بدان ای عزیز که این پشیمانی را نیز او در دلت انداخته تا تو را از بند نفس خودت رهایی بخشد.

 

بیت ششم:

از جرم ترسان می شوی ، وز چاره پرسان می شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی بینی چرا؟

 

هنگامی که پشیمانی به تو روی آورد ، به فکر چاره ی کار هستی اما ای عزیز آیا بهتر نیست که پیش از افعال ناشایست به این فکر کنی که خداوند دائما مراقب احوال و اعمال و افکار من است؟

 

بیت هفتم:

گر چشم تو بربست او ، چون مهره ای در دست او

گاهت بغلتاند چنین ، گاهت ببازد در هوا

 

در این بیت توحیدی ، مولانا به این نکته اشاره دارد که گاهی خداوند آن عنایت خود را از تو بر می دارد و تو مرتکب گناه می شوی و بدان که مانند مهره ای در دست خدا هستی و مولانا از این دست ابیات بسیار دارد. مثلا در مثنوی آورده که : ما چو شطرنجیم اندر برد و مات / برد و مات ما ز توست ای خوش صفات.

البته بدان که این بیت مطلقا به معنای جبر گرایی ملای رومی نیست بلکه عین اختیار است لکن آقایانی که این دسته از ابیات را جبر پنداشته اند ، مطلقا جبر را نفهمیده اند.

اینگونه نیست که خداوند دست کسی را بگیرد و او را وادار به گناه کند بلکه وقتی گفته می شود خداوند فلانی را به گناه انداخت ، یعنی عنایت خدا را از شخص برداشت نه اینکه او را مجبور به گناه کرد.

در باب جبر و تفویض مطلب بسیار است که در این زمان مجال پرداخت به آن نیست.

 

بیت هشتم:

گاهی نهد در طبع تو ، سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو ، نور خیال مصطفی

 

بدان تا زمانی که سالک در مرتبه ی طبیعت و سفر اول است ، گاهی جذبات از سوی عالم دنیا و گاهی جذبات از سوی عالم ملکوت بر او وارد می شود و سالک باید بتواند  در این جهاد اکبر ، پیروز شود.

 

بیت نهم:

این سو کشان سوی خوشان ، آن سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها

 

اینجا سالک در یک میدان جنگی بین جذبات دنیا و ملکوت قرار می گیرد که یا موفق می شود یا سقوط خواهد کرد. بدان ای عزیز من که راه عشق و سلوک ، راه بلا و مصیبت است. از طرفی جذبات عالم ملکوت ، قلب سالک را مشتاق می کند و از طرفی سختی های راه و از طرف دیگر ، جذبات دنیا ، سالک را در یک جدال عظیمی با نفس خود می اندازد.

 

بیت دهم:

چندان دعا کن در نهان ، چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید ندا

 

بدان که یکی از دستورات مهم سلوکی ، بردن اشک و آه و ناله و تضرع و خشوع به درگاه خداست زیرا اشک چشم ، چشمه های رحمت خدا را به جوشش در می آورد. مولانا در مثنوی شریف می فرماید:

گریه بر هر درد بی درمان دواست / چشم گریان چشمه ی فیض خداست

آری ای عزیز من که البته تو عبارت غلط ( خنده بر هر درد بی درمان دواست ) را بسیار شنیده ای اما بدان که در اصل بیت ، عبارت گریه آمده و نه خنده. در اینجا مجال صحبت بیشتر نیست لکن در همین بدان :

تا نگرید طفل ، کی نوشد لبن؟ / تا نگرید ابر ، کی خندد چمن؟

 

بیت یازدهم:

بانگ شعیب و ناله اش ، وان اشک همچون ژاله اش

چون شد ز حد ، از آسمان آمد سحرگاهش ندا

 

مانند حضرت شعیب که به فرموده ی قرآن بسیار اهل دعا بوده ، تو نیز اهل تضرع و دعا باش تا بالاخره خودت ندای ملکوتی و آسمانی را بشنوی.

 

بیت دوازدهم:

گر مجرمی بخشیدمت ، وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی ، دادمت ، خامش ، رها کن این دعا

 

این ندا به گوش شعیب  رسید که ای بنده ی ما ، همه ی گناهان تو آمرزیده شد و به زودی تو را وارد جنت خواهم کرد.

 

بیت سیزدهم:

گفتا نه این خواهم نه آن ، دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود ، من در روم بهر لقا

 

اما شعیب نپذیرفت زیرا خواسته ی عارفان الهی ، تنها رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ نیست زیرا اگر چنین باشد گویی آنها برای نفس خود و رسیدن به آرامش نفس و رستن از سختی دوزخ عبادت کردند و این عبادت ارزشی ندارد. بلکه عارفان الهی به دنبال بهشت آفرین هستند نه بهشت.

 

بیت چهاردهم:

گر رانده ی آن منظرم ، بسته ست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم ، جنت نشاید مر مرا

 

عارفان می گویند که اگر در بهشت ، بنا نیست که ما روی محبوب خود را ببینیم و تنها به نعمات ظاهری بهشت بسنده کنیم ، جهنم برای ما بهتر است.

 

بیت پانزدهم:

جنت مرا بی روی او ، هم دوزخ است و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو ، کو فرّ انوار بقا؟

 

بهشت بی او ، برای من فرقی با جهنم ندارد. من از این عالم کثرات خسته ام . پس کجاست آن انوار زیبای الهی؟

 

بیت شانزدهم:

گفتند : باری کم گری ، تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

 

ناصحان به حضرت شعیب می گفتند که کمتر گریه کن زیرا این گریه های زیاد تو باعث نابینایی خواهد شد.

 

بیت هفدهم:

گفت ار دو چشمم عاقبت ، خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود ، کی غم خورم من از عما؟

 

اما شعیب به آن ها گفت که اگر این گریه های من ، مرا به او برسانند و من متصف به صفات او گردم ، تمام اجزا و وجود من یکسره بینایی خواهد شد. پس دیگر چرا باید از نابینایی ظاهری بترسم؟

 

بیت هجدهم:

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر ، لایق نیست او دوست را

 

اگر هم قرار نیست هرگز روی معشوق خود را ببینم ، همان بهتر این چشمان من کور شود.

 

بیت نوزدهم:

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون ، یار یکی شمس ضیا

 

بدان که هرکسی در این دنیا ، به چیزی دلبسته می شود. گاهی شخص فقط به جنبه ی مادی و ظاهری اکتفا می کند و گاهی به اصل حقیقت آن می رسد. انبان خون کنایه از جنبه ی مادی و ظاهری دارد و شمس ضیا کنایه از اصل و حقیقت هر چیزی که همان نور خداست دارد.

 

بیت بیستم:

چون هر کسی در خورد خود ، یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود ، فانی کنیم از بهر لا

 

هر کسی برای خود یاری دارد ، چه یار خوب چه یار بد اما ما ، عمر خود را برای چیزهایی که پایدار نیست هدر نمی دهیم و به چیزها و اشخاصی که فانی می شوند دل نمی بندیم. در مثنوی شریف چنین آمده:

عشق آن زنده گزین کو باقی است / از شراب جان فزایت ساقی است

 

بیت بیست و یکم:

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت : چه پیشه گزیدی ای دغا؟

 

روزی بایزید بسطامی ، شخصی را دید و از او درباره ی شغلش سوال کرد.

 

بیت بیست و دوم:

گفتا که من خر بنده ام ، پس با یزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده ، تا او شود بنده ی خدا

 

آن شخص در جواب بایزید گفت که من خربنده هستم ، یعنی خر کرایه می دهم. بایزید گفت ای خدا ، خر او را مرگ ده تا او بنده ی تو شود.

بدان ای عزیز من که مراد از خر در لسان مولانا ، همان جسم انسان است. یعنی مولانا در این بیت ، خربنده را به معنای بردگی برای تن گرفته است. یعنی اشخاصی که دائم به فکر ارضای غرایز حیوانی و رفع حوائج مادی خود هستند. در اینجا بایزید نماد عارفان الهی است.

یعنی عارفان الهی برای فرورفتگان در دنیا دعا می کنند که ای خدا ، این مردمان را از بندگی تن رها و به بندگی خود مشغول کن.

آمین یا رب العالمین.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

  • میرزای غریب

هو

118

 

مردم دنیا زده ، معاش خود را آباد می کنند

اما عارفان الهی ، معاد خود را آباد می کنند.

 

محراب قلی پور

 

  • میرزای غریب

هو

بسم الله الرحمن الرحیم

 

حضرت استاد حسن زاده آملی (روحی فداه) در جلسات خود می فرمودند : « چه بسا عزیزانی به بنده فرمودند که ذکری به ما بدهید. بنده عرض کردم : مگر خود قرآن ذکر نیست؟ »

دستورالعمل علامه حسن زاده آملی

چنین می گوید فقیر الی الله ، محراب قلی پور که این حقیر ، از حضرت استاد ، هیچ دستوری را به اندازه ی تلاوت قرآن که استاد روی آن تاکید داشته باشند نشنیدم. ایشان دستورات عام و خاص به شاگردان خود و حتی عموم مردم می دادند لکن یکی از مهم ترین و پر تکرار ترین دستور مولانا حسن زاده آملی(ره) ، قرائت همه روزه ی کلام الله مجید بود به طوری که ایشان می فرمودند : « قرآن باید تقویم روزانه ی ما باشد. » یعنی از روی جزئی که مشغول قرائت آن هستیم ، بفهمیم که امروز چندم ماه است.

از یکی شاگردان بزرگ حضرت استاد ، یعنی حضرت آیت الله عباسی خراسانی (حفظه الله ) مطلبی شنیدم که بسیار برایم جالب توجه بود. ایشان به نقل از استاد می فرمودند که وقتی قرآن را ختم کردید و به پایان رساندید ، همان لحظه مجددا به اول قرآن بازگردید و از سوره ی فاتحه شروع کنید تا هر جایی که شد و سپس علامت بگذارید که من تا اینجا خواندم.

سبحان الله از این دستور الهی و عرشی.

یعنی هیچگاه نباید قرائت قرآن متوقف شود. این حقیر در یکی از مطالبی که در دست تالیف دارم که از القائات صبوحی بوده چنین آورده ام که نماز ، عبادت کامل است و سایر عبادات شئنی از شئون نماز هستند و همینطور قرآن ذکر کامل و جامع است و سایر اذکار ، شئنی از شئون قرآن کریم هستند.

بدان که هیچ ذکری نیست مگر ریشه در قرآن دارد و هیچ دستورالعملی نیست مگر اینکه اهل الله از قرآن هدیه گرفته اند.

متاسفانه این روزها ، مشتاقان عرفان و سلوک الی الله فقط به دنبال اذکاری خاص با اعدادی مشخص از پیری هستند در صورتی که سالک هر چه بخواهد ، در قرآن است ولا غیر.

حضرت استاد حسن زاده آملی(ره) در یکی از نامه هایی که در کتاب نامه ها برنامه ها آورده بودند چنین فرمودند که : « دستورالعمل انسان ، فقط و فقط قرآن کریم است و سنت رسول خدا و آل او (ع) و جز آن هوی و هوس است. »

باشد که ما نیز به جای پیروی از مشایخ دروغین عرفان ، پای سفره ی قرآن و اهل بیت(ع) و شاگردان حقیقی مکتب عصمت و طهارت بنشینیم.

 

والسلام

محراب قلی پور / صفرالمظفر1447

 

  • میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

استاد بزرگوارم و محبوب قلبم ، حضرت علامه حسن زاده آملی(ره) در یکی از دستورات سلوکی خود می فرمودند که هر کس بعد از نماز صبح و مغرب ، ابتدا هفت مرتبه بگوید : « بسم الله الرحمن الرحیم ، لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم » و سپس 30 مرتبه بگوید : « سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اکبر » از جمیع آفات و بلیات در پناه خدای تعالی است.

برای دریافت دستورات سلوکی بیش تر از حضرت علامه ، می توانید به کانال تلگرام ما با نام لقاءالله مراجعه بفرمایید.

 

  • میرزای غریب

دکلمه ی هوای آمدنت

هوای آمدنت ، شور شعر شب هایم

که نام توست همیشه ، به روی لب هایم

 

شبیه هم شده نام من و تو در دنیا

تویی یگانه و من هم شبیه تو ، تنها

 

خدا بخواهد اگر می رسم به آغوشت

چه روزهای قشنگی که شد فراموشت

 

ولی نرفته ای ز خاطرات و از یادم

اسیر زلف بلندت که داده بر بادم

 

نشان کوی تو را در کجا بجویم من؟

غم نبود تو را پس چگونه گویم من؟

 

خمار باده لب های توست ، لب هایم

اسیر مستی اندوه توست ، شب هایم

 

اسیر چشم خمارت ، دو چشم محزونم

هزار تکه شده ، این دل پر از خونم

 

شود دوباره بیایی شبی به بالینم؟

شود که رحم نمایی به قلب غمگینم؟

 

قسم به تلخی دوری ، قسم به تنهایی

بگو فرشته ی زیبا ، بگو که اینجایی

 

فدای خنده ی شیرین مانده در قابت

فدای نام تو باشد ، وجود محرابت

 

محراب قلی پور

 

دکلمه ی « هوای آمدنت »

  • میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

دکلمه ی زندانبان

 

غمی دارم در این سینه که با جز تو نمی گویم

به معشوقی گرفتارم که جز او را نمی جویم

 

رهی بی انتها در پیش و من تنهای تنهایم

هزاران مثنوی خواهم نوشت از شرح غم هایم

 

صدای التماسم را شنیدی یا که نشنیدی؟

به گریه روز را شب کردم و اما تو خندیدی

 

فدای قند لب هایت زمان را که می خندی

شکر می ریزد از هر سو ، نقابت را که می بندی

 

بپوشان آن دو چشمت را که بر خلقی جفا کردی

چه شب هایی که یلدا شد ، ببین با من چه ها کردی

 

شریک درد یعقوبم، تو ماه شهر کنعانی

تو زندانبان و من در تار زلفت گشته زندانی

 

سراسر آتشم با هر نفس هی شعله می گیرم

از این هجران و تنهایی ، از این پاییز می میرم

 

شبی در خواب دیدم آمدی و مهربان بودی

ولی چون برگ بی مهر غروب یک خزان بودی

 

نماندی و به لبخندی مرا مهمان خود کردی

چه خواب خوب شیرینی ، چه خواب تلخ پر دردی

 

محراب قلی پور

 

دانلود دکلمه ی زندانبان

  • میرزای غریب

« هو »

 

در متن زیر ، جملات بزرگان را درباره ی جناب حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی(ره) خواهید خواند. منبع این متن ، سایت امام رئوف می باش.

 

 امام خمینی (ره) می‌فرماید: «کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى‏دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى‏دانند. و چنانکه مرحوم حاجى (مراد امام، حکیم حاج ملا هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون اینکه حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى‏‌خیزد، به شرح آن بپردازد.» [1]

 

علاّمه حسن زاده و آیت الله جوادی آملی و مرحوم آیت الله سید جلال الدین آشتیانی، رَفَع اللهُ مقامه العالی با عبارتی چون «عارف رومی»«ملای رومی» و … از او یاد می‌کنند و در آثارشان بارها از وی به بزرگی یاد کرده‌اند که نمونه‌هایی را یادآور می‌شویم:

 

علاّمه حسن زاده، در جای جای کتب و رسالات منتشر شده‌ از ایشان، از مولوی با عنوان «عارف رومی»[2] یاد می‌کنند و در پاسخ به سؤال «لطفاً بفرمایید نظرتان در مورد مشاهیر شعر و ادب‌، مثل مولانا، حافظ، سنائی، و دیگران چیست؟ فرموده‌اند«:این آقایان همه از مفاخر عالم علم و ادبیات و فرهنگ و شعر و شاعری هستند و آنها بزرگانی هستند که نوعاً معارف قرآنی و مضامین عرفانی و نکات و مدارج انسانی را در سیر و سلوک، اعتلا و ارتقای انسان به نظم درآورده‌اند»[3] و همچنین تأکید می‌کنند که امثال حافظ و مولوی، عالم به تمام علوم از قبیل فقه، اصول، حدیث، فلسفه بودند. ولی بعدها بیشتر در جنبة شعر شهرت پیدا کردند.

همچنین مرحوم استاد سید جلال الدین آشتیانی نوّر الله مضجعه الشریف، گاهی از وی به «عارف و کاشف و محقّق متبحّر مولانا جلال الدین رومی»[4]و گاهی به «شیخ عارف کامل، مولانا جلال الدین رومی»[5]تعبیر می‌کند و چنین او را می‌ستاید و گاهی از لحاظ علمی نیز او را ستایش می‌کند و می‌فرماید:«شیخ عارف، مولانا جلال الدین رومی، به همین معنا (مسئله‌ای عرفانی) در کتاب خود تصریح کرده است و الحق در بیان این حقیقت، قیامت کرده است.[6]

 

استاد جوادی آملی نیز می‌فرمایند: «ممکن است فردی دربارة معرفت دینی و یا عرفانی برخی از مشاهیر این علوم، اظهار نظر کرده و با مشاهدة اشعار و آثار فردی، همچون ملاّی رومی این گونه حکم کند که معرفت او معرفتی اشعری ـ افلاطونی است … علّت این قضا و داوری ناصواب، ناآگاهی نسبت به مفاهیم و معانی بلندی است که ملاّی رومی در مثنوی و دیگر آثار خود، اظهار نظر می‌کند. عارف بزرگواری چون ملاّی رومی از شاگردان بنام شمس تبریزی است و شمس تبریزی از معاصران شارح فصوص، مرحوم محقّق ملاّ عبد الرزاق کاشانی است و آنها هر دو از بزرگانی هستند که از طریق صدر الدین قونوی از تعلیمات ابن عربی بهره برده‌اند.[7]

همچنین ایشان فرموده‌اند:«روایت شده است که إنّ من الشعر محکمةٌ و آن شعری است که در توحید، مدح و منقبت انبیاء و اولیاء و اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهم السّلام ـ، زهد و اندرز باشد. مانند اشعار حکیم غزنوی و حکیم رومی و حکیم عطّار[8] جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینة معرفت، اسراء، قم، بخش دوم، ثبات و تغییر معرفت دینی، معرفت عرفانی و کلام اشعری.

 

همچنین از عارف واصل، خاتم العرفاء و المتألهین نقل شده است که ایشان در حالت احتضار فرموده‌اند:«من می‌روم امّا ما و شما هیچ وقت از مثنوی بی‌نیاز نمی‌شویم.»[9] و همچنین ایشان فرموده‌اند:«مولوی از خواص شیعیان حضرت امیر ـ علیه السّلام ـ است.[10]

 

 آیت‌الله مطهری در کتاب آشنایی با قرآن جلد دوم می‌نویسد: «مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد. هرچه می‌گوید تفسیرهای قرآن است، منتها از دید عرفانی»

 

سخن مهم علامه طباطبائی در کتاب‌الرسائل چنین است: «مولانا؛ عارف رازدان و خدابینی است که غواص اقیانوس معانی و معارف و قدوه اصحاب معرفت است». و سخن زیبای آیت‌الله مطهری در کتاب آشنایی با قرآن جلد دوم این است: «مولوی حرفی غیر از قرآن ندارد. هرچه می‌گوید تفسیرهای قرآن است منتها از دید عرفان.

 

 رهبر معظم انقلاب که میان صاحب‌سخنان و اهالی قلم، به عنوان رهبری صاحب نظر و عمیق در حوزه ادبیات کلاسیک و معاصر مطرح‌اند، درباره مثنوی نظر قابل تأملی دارند. ایشان در دیدار شاعران با معظم‌له در شهریور سال 87 با اشاره به کتاب سترگ «مثنوی معنوی» می‌فرمایند: «یک بخش مهمى از شعر آئینى ما می‌تواند متوجه مسائل عرفانى و معنوى بشود و این هم یک دریاى عظیمى است. مثنوی اصول اصول اصول دین است.شعر مولوى را شما ببینید. اگر فرض کنید کسى به دیوان شمس به خاطر زبان مخصوص و حالت مخصوصش دسترسى نداشته باشد که خیلى از ماها دسترسى نداریم و اگر آن را کسى یک‌قدرى دوردست بداند؛ مثنوى؛ مثنوى؛ که خودش می‌گوید: و هو اصول اصول اصول الدین. واقعاً اعتقاد من هم همین است.

یک وقتى مرحوم آقاى مطهرى از من پرسیدند نظر شما راجع به مثنوى چیست، همین را گفتم. گفتم به نظر من مثنوى همین است که خودش گفته: و هو اصول … . ایشان گفت کاملاً درست است، من هم عقیده‌‏ام همین است. البته در مورد حافظ یک مقدار با هم اختلاف عقیده داشتیم.»

 

حضرت علّامه طهرانی اعلی الله مقامه می‌فرمودند: ملّاى رومى یک شیعه محض و خالص بوده است. ما چرا راه دور برویم؟ اینک «مثنوى‏» او در دست است؛ ببینید تا چه سرحدّ مولانا أمیر المؤمنین علیه السّلام را ستوده و از دشمنان آن حضرت مذمّت نموده است. و با اشارات و کنایات، غاصبان خلافت را مذمّت میکند و بعضى جاها با صراحت امّا بعنوان کلّى نه با خصوص لفظ و عبارت، آنان را محکوم می کند و مى ‏کوبد.

در چند جاى مختصرى که نامى از آنها برده است، آن‏قدر قبل از آن اسم و پس از آن مطالبى را در زشتى بد اخلاقى و بدکیشى و بى ادبى و أمثالها شرح میدهد که: با دقّت مشهود است که مراد همین غاصبین خلافت مى‏باشند.[11]

و در جای دیگری می فرمایند: عرفان ملّا محمّد مولوىّ‏ مُخّ اسلام است‏ به طور کلّى کلمات اولیاى خدا و عرفاى بالله داراى رموز و اشارات و کنایاتى است که فهم آنها اختصاص به خود آنها و همطرازانشان دارد. از اشارات و رموز عارف عالیقدر اسلام خواجه حافظ شیرازى کسى میتواند اطّلاع پیدا نماید که هم درجه و هم مقام با او باشد. امّا صد حیف و هزار افسوس که ما قدر و قیمت این بزرگان را ندانستیم، و معانى اشعارشان را به امور مبتذل حمل کردیم، و یا اگر شرحى در احوال آنها نگاشتیم نتوانستیم از عهده شرح و شکافتن آن معانى و اسرار برآئیم؛ تا خارجیان و کفّار آمدند و براى خود عرفان ساختند، و عرفان را از اسلام جدا پنداشتند، و مقام عظیم عرفان و عرفا را که مخّ و اُسّ و ریشه اسلام است امرى مباین با تعلیمات دینى وانمود کردند، و براى ما عرفان ایرانى و هندى و رومى ساختند، و همه را خطّى در برابر خطّ اسلام، و راهى غیر از مسیر دین نمودار نمودند، و ریشه عرفان مولوى معنوى و حافظ شیرازى و مغربى و أمثالهم را عرفان ایرانى قلمداد کردند که با روح اسلام سازگار نباشد.اینها همه و همه نتیجه جمود و تحجّر و یک چشمى به مسائل دین نگریستن است؛ و حساب توحید را از عالم امر و خلق جدا نمودن و به أئمّه و لواداران عرفان به نظر موجودات ساخته ‏شده بدون تکلیف و مأموریّت نگریستن است که ما را دچار این مصیبت عظمى نمود؛ تا جائیکه اینک براى آنکه از آنها عقب نمانیم و در این بازى، محکوم و سرافکنده نگردیم، باید با هزار دلیل اثبات کنیم که عرفان حافظ و مولانا متّخَذ از روح قرآن و روح نبوّت و ولایت است.[12]

و در جای دیگری نقل می کنند: یک روز مرحوم شهید مطهّرى رضوان الله علیه به من مى‏گفت: مرحوم راشد مى‏گفت: در مقام عظمت و استوارى کتاب «مثنوى‏» همین بس که پشتوانه قرآن است. (یعنى مطالب مثنوى‏ همچون دریاى عظیم حیاتى است که نگهدارنده و حافظ و پشتیبان حقائق قرآن است.به ایشان گفتم: راشد در این سخن خطا کرده است. قرآن پشتیبان مثنوى و مثنویهاست؛ آن نیرودهنده و حیات‏دهنده و جاودان‏کننده این و اینها است.فورا گفت: بلى این‏چنین است. قرآن حیات بخشنده مثنوى است.[13]

 

علامه محمدتقی جعفری در سال ۱۳۷۲ در مطلبی تحت عنوان عوامل جذابیت سخنان مولوی به ذکر مطالبی پرداخته اند که از جمله آن ها بیان امتیازات هشت گانه مولوی از دیدگاه ملاهادی سبزواری است.

 

امتیازات هشت گانه مولوی از دیدگاه حکیم مرحوم ملاهادی سبزواری

 

۱. اسلوب حکمت آمیز

۲. تبیین کننده آیات قرآن و تفسیر قرآن در قالب هنری شعر

۳. دارای حکمت اصیل و زیبا

۴. جامع شریعت و طریقت و حقیقت

۵. تعقل و کاوش گر

۶. اندیشه های عمیق

۷. ذوق شعله ور

۸. توانایی ها و بینایی های متنوع

در ادامه به برخی از این امتیازات هشت گانه مولوی از نوشته مذکور می پردازیم.

 

اسلوب حکمت آمیز

 

یک: مولوی در این کتاب از قصص و حکایات مختصر یا طولانی به وجه احسن استفاده می‌کند و بدیهی است که این سبک در بیان حقایق مربوط به انسان در ارتباط‌های چهارگانه مانند بیان تجارب و مشاهدات اطمینان‌آور در نهاد های درونی و رفتارهای برونی انسان‌هاست که برای انسان‌شناسی و درک اصول ثابت و قضایای متغیر ابعاد انسانی از اهمیت فوق‌العاده‌ای برخوردار می‌باشد.

دو: بیان مطالب با کمال واقع نگری بدون تکبر و شطرنج بازی با اصطلاحات جالب برای ساده‌لوحان.

سه: کوشش و تلاش صادقانه برای تفهیم واقعیات برای عاشقان راستین آن‌ها نه برای طرح خویشتن و نصب مجسمه خود در مغز مردم خام و ناآگاه.

چهار: طرح مسائل مستند به جوشش درونی نه با راه انداختن حرفه و کاسبی.

پنج: استفاده بسیار شایان تمجید از تشبیهات و تمثیلات که واقعاً گاهی موجب شگفتی عمیق مطالعه‌کننده‌ی آگاه می شود.

 

حکمت اصیل و زیبا و عالی

 

اگر کسی خیال کند مثنوی یک کتاب ادبی محض است بدون تردید یا این کتاب را نفهمیده یا از معنای ادبیات غفلت ورزیده است. اگر هم مولوی مقید به اصطلاحات و مفاهیم معمولی حکمت و فلسفه در کتاب مثنوی نبوده است بااین‌حال اغلب اصول و قضایای حکمتی عالی را که از اعماق دل او بر می آمد مورد بهره‌برداری قرار داده است.

 

جامع شریعت و طریقت و حقیقت

 

این که مولوی در کتاب مثنوی هر سه موضوع مذکور را مراعات کرده است جای تردید نیست. بهره‌برداری مولوی از قرآن و حدیث و حتی قواعد فقهی و اصولی در این کتاب به قدری فراوان است که وادار کرد تا مرحوم سبزواری بگوید ((کتاب مثنوی تفسیر منظوم برای قرآن و تبیینی است برای سنت‌های نبوی)).

 

عقل یا تعقل نقاد

 

باید گفت این نکته را که مرحوم سبزواری متذکر شده است نه‌تنها بیان یک حقیقت در شخصیت معرفتی مولوی و سبک حکمتی او در کتاب مثنوی است بلکه پاسخ کاملاً قانع‌کننده‌ای است به آن پندار سخیف که می‌گویند مولوی و امثال او از عقل گریزانند و حتی برخی از این اشخاص در این باره مقالات و کتاب‌ها نیز نوشته‌اند.

و مولوی سه قسم عقل را در آثار خود (مخصوصاً) در مثنوی مطرح کرده است. قسم یکم عقل جزئی نظری – قسم دوم عقل سلیم – قسم سوم عقل کل.

 

اندیشه های عمیق

 

این امتیاز که مرحوم سبزواری درباره مولوی و اثرش مثنوی متذکر شده بهترین پاسخ برای کسانی است که بدون دقت در سخنان مولوی و فهم آن‌ها می‌گویند مولوی هم مانند دیگر عرفا دریافت‌های شهودی خود را بیان می‌دارد و اندیشه و تعقل را راهی به این حقایق نیست.

 

 

 


[1] تقریرات فلسفی، ج2، ص198

[2] ر.ک: حسن زادة آملی، قرآن و عرفان و برهان از هم جدائی ندارند، قم، انتشارات قیام، چاپ چهارم، 1381، صص 76، 75، 49، 47، 32.

[3] گفتگو با علاّمة حسن زاده، به اهتمام محمّد بدیعی، قم، انتشارات تشیّع، چاپ سوم، 1382، ص 38، و همچنین ر.ک: کیهان فرهنگی، شمارة 5، مرداد 1363.

[4] آشتیانی، سیّد جلال الدین، شرح مقدمة قیصری بر فصوص الحکم، شیخ اکبر محیی الدین ابن عربی، قم، بوستان کتاب، چاپ پنجم، 1380، ص 574.

[5] همان، ص 746.

[6] همان، ص 771.

[7] جوادی آملی، عبدالله، شریعت در آیینة معرفت، اسراء، قم، بخش دوم، ثبات و تغییر معرفت دینی، معرفت عرفانی و کلام اشعری.

[8] جوادی آملی، عبدالله، در مقدمة «گنجور عشق» مدایح و مراثی اهل بیت ـ علیهم السّلام ـ ، قم، اسراء.

[9] عطش، تهران، مرکز مطالعاتی شمس الشموس، 1382، ص 176.

[10] همان، ص 178.

[11] روح مجرد، متن، ص: 548

[12] روح مجرد، ص: 518

[13] نور ملکوت قرآن، ج‏4، ص: 188

  • میرزای غریب

 

« هو »

 

آغاز کنم نام تو را با صد آه

کامل تر و زیباتر و بهتر از ماه

مهراوه ی شیرین من و قند منی

لا حول و لا قوه الا بالله

 

محراب قلی پور

  • میرزای غریب