جمله عالم شود فدای علی
جسم آدم ز خاک پای علی
روی منبر خدا تجلی کرد
می رسد هر زمان صدای علی
شاه شاهان و یا که سلطانی
امپراطور شد گدای علی
روز محشر ز تخت سلطنتش
جمله محشر شود سرای علی
عار از ذکر یا علی گیرد
غایت سیر حق ، لقای علی
می خورد نان جو ز درویشی
بیش نَبوَد از آن غذای علی
مرده ای را تو ذکر مولا کن
زنده خواهد شد از هوای علی
جان ناقابلی فقط دارم
جان ناقابلم برای علی
در هوای سحر به نخلستان
عشق می ریزد از عبای علی
من به چشمش که سخت بیمارم
آن دو چشم خدا نمای علی
از نگاهش شراب می ریزد
اینچنین است کیمیای علی
این علی کاین چنین شکر ریز است
پس چه باشد به حق ، خدای علی
به نام خدا
بغض من ، دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را
من که دنیا و آخرت را هم
پای چشمان او فدا کردم
دامن پاک او که رو می کرد
دست آلوده ی زلیخا را
یار زیبای من ، دو چشمانش
کهکشانی درون خود دارد
ماه و خورشید من ، ز پشت نقاب
میزند طعنه روی زیبا را
از سفیدی برف و باران که
روی سقف دلم فرود آمد
رفتنت خوبِ خوب معنی کرد
مرد تنها و سوز سرما را
کاش در آن شبی که می رفتی
از دو چشمت دو بوسه میچیدم
کاش امشب ، ز درد می مردم
تا نبینم غروب فردا را
به نام خدا
دکلمه ی بغض من / غزلی از محراب قلی پور
همراه با نوای سه تار استاد سهیل حکمت آرا