اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

مشخصات بلاگ
اشعار محراب قلی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ اشعار
حکمت ها
جملات
و مقالات محراب قلی پور

طبقه بندی موضوعی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محراب قلی پور» ثبت شده است

«هو»

 

گفت علی (ع)  را وصف کن

 

گفتم خدا را با زبان وصف نتوان کرد

سایه ی خدا نیز در توصیف نگنجد

 

چشم دل بگشا تا ببینی مدبر عالم علی ست

و خدا عاشق اوست.

 

محراب قلی پور / حکمت پنجم

غدیر 1445

 

«هو»

 

آدمی را دو معشوق باید

تا معشوق اول ، پلی باشد  به سوی

معشوق حقیقی.

 

محراب قلی پور / حکمت چهارم

ذی الحجه 1445

 

«هو»

 

جمله عالم شود فدای علی

جسم آدم ز خاک پای علی

 

روی منبر خدا تجلی کرد

می رسد هر زمان صدای علی

 

شاه شاهان و یا که سلطانی

امپراطور شد گدای علی

 

روز محشر ز تخت سلطنتش

جمله محشر شود سرای علی

 

عار از ذکر یا علی گیرد

غایت سیر حق ، لقای علی

 

می خورد نان جو ز درویشی

بیش نَبوَد از آن غذای علی

 

مرده ای را تو ذکر مولا کن

زنده خواهد شد از هوای علی

 

جان ناقابلی فقط دارم

جان ناقابلم برای علی

 

در هوای سحر به نخلستان

عشق می ریزد از عبای علی

 

من به چشمش که سخت بیمارم

آن دو چشم خدا نمای علی

 

از نگاهش شراب می ریزد

اینچنین است کیمیای علی

 

این علی کاین چنین شکر ریز است

پس چه باشد به حق ، خدای علی

 

محراب قلی پور

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

«هو»

 

جهدی نما که از جهل به عقل

و از عقل به قلب خود برسی.

 

ای درویش

جاهل به دنیا

عاقل به خود

و عاشق به خدا مشغول است.

 

ای درویش

همانند چهارپایان مباش که به تن خدمت کنی

بلکه آنچنان باش که این تن خادم تو باشد.

 

محراب قلی پور / حکمت سوم

ذی الحجه 1445

 

 

 

«هو»

 

گفت قربانی کردم

گفتم نی ، قصابی کردی

 

گوسفندی را سر بریدن هنر نباشد

خویش را سر ببر که این حقیقت قربان است.

 

حکمت دوم / محراب قلی پور

ذی الحجه 1445

 

 

 

«هو»

 

جمله عوالم را نظاره نمودم

جز یک وجود چیزی ندیدم و هر چه غیر او ، ظهوری بیش نبود.

 

 

 

 

 

گفت من بنده ی محبوب خدایم

گفتم تو کیستی؟ کسی جز او نیست.

من و تو و ما و شما کجاست؟

زهی خیال باطل.

 

حکمت اول / محراب قلی پور

ذی الحجه 1445

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

با عرض سلام و ادب و احترام محضر حضرت ولی عصر (عج) و همه ی شما عزیزان جان.

در این مطلب وبلاگ قصد داریم تا به موضوع جنجال برانگیز وحدت وجود در بین عارفان الهی و فقها بپردازیم و ببینیم آیا حق با پیروان وحدت وجودی است یا منکران وحدت وجود.

از دیر باز بین فقها و عرفا ، بحث مهمی تحت عنوان وحدت وجود و وحدت موجود مطرح است و برخی فقها حتی قائل به نجاست معتقدان وحدت وجود گشته اند و حکم به تکفیر آن ها داده اند.

 

اما واقعا عرفا چه می گویند؟ آیا آن ها معتقدند وحدت وجود ، یعنی همه ی موجودات خدا هستند؟

 

در بیان بسیار ساده ، وحدت وجود یعنی اینکه در عالم ، یک وجود بیشتر نیست و آن وجود ، خداست و سایر مخلوقات ، مظاهر و ظهورات آن وجود مطلق هستند لکن ظهورات مقید و محدود.

بهترین مثالی که عرفا در باب وحدت وجود می زنند ، مثال دریا و موج است. دریا دارای امواج فراوان ، با طول موج های متفاوت است. خب مسلم است که این امواج ، چیزی جدای دریا نیستند و وجودی جز وجود دریا ندارند بلکه این امواج ، ظهورات همان دریا هستند لکن به اندازه ی متفاوت.

عرفا معتقدند که وجود خدا همان دریا و مخلوقات همانند همان امواج هستند و چیزی غیر از دریا نیستند.

 

حضرت امام خمینی (ره) در ضمن بیان دیدگاه‌ها دربارهٔ وحدت و کثرت وجود، به وحدت وجود و موجود در عین کثرت قائل است و آن را موافق نظر عرفانی می‌داند. ایشان در بیان وحدت شخصی وجود و کثرتِ نمود بر این باور است که حق‌تعالی یگانه است و هستی مطلق منحصر در اوست و از هر گونه کثرت و ترکیب و از هر نوع اسم و رسم و نسبت عاری است و بلکه مطلق از هر قید حتی قید اطلاق است و از آنجاکه وجود حق‌تعالی مقابلی ندارد و صرف‌الوجودی است که هیچ قیدی ندارد، وجودِ مطلق تمام وجود است و غیر از وجود حقیقی حق‌تعالی، کثرات در ظلمت و بطلان‌اند؛ یعنی هستی واقعی از آنِ خداست و کثرت‌ها، جلوه‌های اویند که هیچ‌گونه استقلالی ندارند و هستی آنان عین ربط و اندکاک است. امام‌خمینی بر پایه اصالت و تشکیک در وجود و در نظر متوسط، وحدت وجود را وحدت سریانی می‌داند؛ یعنی وجود حقیقت واحدی است که تمام هویت و متن کثرات خارجی را تشکیل می‌دهد؛ با این حال، تمایز کثرات از یکدیگر نیز چیزی جز همین حقیقت واحد نیست؛ بنابراین کثرات وجود نه تنها متباین نیستند، بلکه همگی مراتب حقیقت واحد وجودند؛ اما وحدت شخصی که نظر نهایی امام خمینی است، یعنی وحدت حقه حقیقیه، وحدتی است که مطلق از قید سریان است. امام‌خمینی به پیروی از عارفان برای بیان مدعای خود از مثال‌های متعددی بهره می‌گیرد؛ هرچند این مثال‌ها نمی‌توانند از هر جهت بیانگر این دیدگاه و نمادی بر آن باشند؛ اما هر کدام از جهتی، ذهن را با این اندیشه مأنوس می‌سازد. ازجمله این مثال‌ها، مثال آینه، ظل (سایه) و ذی‌ظل،خورشید و نور آن و موج و دریاست. دریا حقیقت واحدی است که امواج بی‌شماری از آن با نمودهای مختلف به عنوان جلوه‌های آن ظهور می‌یابد. این امواج چیزی جز همان آبی که دریا را تشکیل می‌دهد، نیست؛ هر چه هست، همان دریاست که در موج و جلوه‌های بی‌شمار ظاهر می‌شود؛ پس عالم به مانند یک موج دریاست.

این خلاصه ای از نظر عرفا در باب مسئله ی وحدت وجود است.

اما مسئله این جاست که آیا این اعتقاد ، به معنای همه خدایی است؟ مسلما خیر. هر کسی که ذره ای تعقل کند ، در خواهد یافت که وجود مطلق از آن خداست و سایر مخلوقات ، ظهورات ( مقید ) آن وجود مطلق هستند. پس خدا یعنی مطلق الوجود و حتی چیزی فراتر از اطلاق زیرا اطلاق ، خودش نوعی حد محسوب می شود.

اما مخلوقات ، مقید و محدود هستند و هرگز محدود نمی تواند مطلق را درک کند و او را بشناسد و یا او بشود. پس بنابراین ، بین خالق و مخلوق ، تفاوت وجود دارد و آن هم در اطلاق و تقیید است. 

پس هرگز نمی توان گفت که مثلا آن درخت که دارای حد وجود است ، همان خداست چرا که خدا مطلق است ولی درخت مقید و محدود است.

همانطور که نمی شود گفت موج دریا ، همان دریاست. یعنی مثلا اگر بشود که موج دریاچه ی خزر را از دریاچه جدا کرد ، نمی توانیم بگوییم که این موج ، دریاچه ی خزر است بلکه ظهور محدودی از آن است و وجود خود را از خزر گرفته است.

 

همینطور هم نمی توانیم بگوییم که فلان مخلوق ، همان خداست ، بلکه وجود آن مخلوق جدای از وجود خدا نیست اما در عین حال ، خدا هم نیست چرا که پیشتر گفتیم که وجود خدا مطلق و وجود مخلوقات مقید است.

 

اگر ما برای خدا ، وجودی قائل شویم ، طبیعتا می گوییم که وجود خدا نا محدود است و همه ی فقها نیز به حکم عقل و شرع ، بر این جمله صحه می گذارند که وجود خدا نا محدود است.

حال ، چگونه وجودی که نا محدود است و تمام عوالم را پر کرده ، جایی برای وجود دوم می گذارد؟ فافهم.

 

پس در نتیجه ، هیچ عارف عاقلی نمی گوید که همه ی مخلوقات خدا هستند ، بلکه می گوید همه ی مخلوقات ، ظهور مقیدی از او هستند.

توجه شما را به سخنان استادم ، حضرت علامه مروجی سبزواری (روحی له الفداه) ، در همین باب که در کتاب شریف حکمت پهلوانی آمده است جلب می نمایم:

 

اما حاشا و کلا که گمان کنی موجودات عالم خدا هستند و این بزرگترین اشکالی است که مخالفین وحدت وجود بر وحدت وجود وارد کرده اند. ( بلکه بزرگترین جهالت و نافهمی ایشان است از درک وحدت وجود ) و گفته اند اگر وجود ، یک حقیقت واحد بیش تر نیست پس باید همه ی اشیا خدا باشند و لازم می آید که اشیا خسیس و پست مانند مگس هم خدا باشند. هر چند این اشکال در نظر این گروه مهم ترین اشکال بر وحدت وجود است اما در واقع رسوا ترین اشکال و سخبف ترین اشکال است. زیرا کسانی که مسئله ی وحدت وجود را در انداخته اند افرادی بودند که اگر نگوییم سطح فهم و درک و عقل اینها از مخالفین وحدت وجود و اصحاب ظاهر بیش تر بوده ولی کمتر هم نبوده است . آیا افرادی مثل محی الدین ابن عربی یا صدر الدین قونوی ، صدر المتالهین شیرازی ، حاج ملاهادی سبزواری ، علامه ی جلیل القدر طباطبایی که رحمتهای خدا نامتناهی خدا بر ایشان و اقرانشان باد ، و صد ها عارف و فیلسوفی که معتقدین به این نظر هستند ، این قدر نفهمیده اند که مگس یا هر موجود دیگری وجود مقید و محدود است و خدا وجود مطلق و بی نهایت و نامحدود است و محدود که نا محدود نمی شود و اگر محدود نا محدود باشد تناقض پیش می آید. اگر ما بگوییم مگس همان خداست در واقع گفته ایم که محدود نا محدود است و.../ کتاب شریف حکمت پهلوانی

 

می بینیم که هیچ عاقلی نمی گوید که مخلوقات خدا هستند و این مطلب مطلقا عقلانی نیست و در وحدت وجود نیز احدی نمی گوید که مخلوقات خدا هستند و بدان ، کسانی که شبهات اینچنینی را مطرح می کنند از دو حال خارج نیستند. یا جاهل اند و یا آنچنان قلبشان از کینه ی اولیا سیاه گشته که توانایی درک حقیقت را ندارند.

 

والسلام / محراب قلی پور

ذی القعده الحرام 1445

به نام خدا 

 

بغض من ، دلبرانه زینت داد
شعر غمگین زنگ انشا را
با تنفر لگد زد و انداخت
در درون زباله دنیا را

 

من که دنیا و آخرت را هم
پای چشمان او فدا کردم
دامن پاک او که رو می کرد
دست آلوده ی زلیخا را

 

یار زیبای من ، دو چشمانش
کهکشانی درون خود دارد
ماه و خورشید من ، ز پشت نقاب
میزند طعنه روی زیبا را

 

از سفیدی برف و باران که
روی سقف دلم فرود آمد
رفتنت خوبِ خوب معنی کرد
مرد تنها و سوز سرما را

 

کاش در آن شبی که می رفتی
از  دو چشمت دو بوسه میچیدم
کاش امشب ، ز درد می مردم
تا نبینم غروب فردا را

 

 

به نام خدا

 

دکلمه ی بغض من / غزلی از محراب قلی پور

 

همراه با نوای سه تار استاد سهیل حکمت آرا

 

بغض من

 

 

 

پخش و دانلود دکلمه

 

فایل تصویری

نهال من

ترنج فصل بهار من

 

من بهترین تاجر جهانم

تا زمانی که ، ناز تو را می خرم...

 

دل نوشته ها / محراب قلی پور