اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

مشخصات بلاگ
اشعار محراب قلی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ اشعار
حکمت ها
جملات
و مقالات محراب قلی پور

طبقه بندی موضوعی

۳۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «محراب قلی پور» ثبت شده است

سال ها مرگ های پی در پی

سال هاست قبر کوچکی هستم

عشق از ره رسید و من گفتم

عشق تو کار می دهد دستم

 

این کتاب شعر که می بینی

روزگاری تمام من بوده

تازیانه زدند و فهمیدم

من به جام دو چشم تو مستم

 

خار می شد دلم ولی هربار

خار از دل جدا نمودم من

این حقارت برای تو تا کی؟

آدمی بس حقیرم و پستم

 

این غزل ها برای او بوده

بی سرانجام و مرگ آلوده

پیش چشمت به روی چوبه ی دار

چشم از این جهان فرو بستم

 

 

دریافت دکلمه و فایل تصویری

امشب را به خواب من بیا

من بعد از تو

تنها در خواب زندگی می کنم...

 

دلنوشته ی شبانه / محراب قلی پور

 

خاطراتی که از تو جا مانده

هفت نسل مرا که سوزانده

من برای خدا فقط ماندم

چون برایم فقط خدا مانده

 

تک بیتی غمگین / محراب قلی پور

 

به نام خدا

 

غزل عاشقانه ی برای نهال / محراب قلی پور

همچو ماهی ، درون شب هایم

میدرخشی و نور می تابی

از تو مست و همیشه مخمورم

عشق من ، جام باده ی نابی

 

انتظاری که پیر کرده مرا

روزگاری تمام خواهد شد

من همیشه به خواب می بینم

آن شبی را که پیش من خوابی

 

نام زیبای تو، که قلبم را

می کشاند به سوی زیبایی

دختر دلبر غزل هایم

مثل نامت همیشه جذابی

 

نور روز و فروغ شب هایم

مهربانم ، امید فردایم

از تبار و نژاد خورشیدی؟

یا که از خاندان مهتابی؟

 

با تو تنها عمیق می خندم

با تو هر قصه ای تماشایی ست

عکس زیبای تو به دیوار و

صاحب خنده های در قابی

 

عشق تو ریشه و وجود منِ

خسته از غربت و غمی دائم

عشق زیبای من ، فدای تو که

تک نهالی ، به قلب محرابی

 

دانلود دکلمه

 

 

محراب قلی پور

 

می سوزم و هر لحظه ، می میرم و می گویم

ای کاش حیاتی بود ، تا باز بسوزم من...

 

تک بیتی غمگین / محراب قلی پور

 

 

 

می نشینم رو به تو ، چشم تو را سر می کشم

چشم تو ، تنها دلیل مستی ما بود و هست...

 

تک بیتی عاشقانه / محراب قلی پور

 

دل نوشته

اگر کسی را دیدی که با خودش حرف می زند

گمان مبر که دیوانه است

بدان که تنهاست...

 

دل نوشته / محراب قلی پور

اینجا کسی شبیه تو نیست.

تو که هستی که وقتی نامت را می برم

ابر ها اینگونه بی قرار می شوند؟

 

ماه بهانه ات را می گیرد

و مدت هاست که دیگر در شهر ما

خورشید طلوع نمی کند.

 

 

 

دلنوشته ها / محراب قلی پور

 

 

 

حالا که زمستان آمده

خوشحالم

دیگر می توانم اشک هایم را زیر باران پنهان کنم

 

تو کدام ابری

که اینچنین بر من می باری؟

و من کدام کویرم که فقط از تو سر سبزم؟

 

دلنوشته ها / محراب قلی پور