اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

اشعار محراب قلی پور

و هر غزل که نوشتم من ، گلایه ی منِ تنها بود...

مشخصات بلاگ
اشعار محراب قلی پور

بسم الله الرحمن الرحیم

وبلاگ اشعار
حکمت ها
جملات
و مقالات محراب قلی پور

طبقه بندی موضوعی

۸ مطلب در دی ۱۴۰۲ ثبت شده است

اگر کسی را دیدی که با خودش حرف می زند

گمان مبر که دیوانه است

بدان که تنهاست...

 

دل نوشته / محراب قلی پور

اینجا کسی شبیه تو نیست.

تو که هستی که وقتی نامت را می برم

ابر ها اینگونه بی قرار می شوند؟

 

ماه بهانه ات را می گیرد

و مدت هاست که دیگر در شهر ما

خورشید طلوع نمی کند.

 

 

 

دلنوشته ها / محراب قلی پور

 

 

 

حالا که زمستان آمده

خوشحالم

دیگر می توانم اشک هایم را زیر باران پنهان کنم

 

تو کدام ابری

که اینچنین بر من می باری؟

و من کدام کویرم که فقط از تو سر سبزم؟

 

دلنوشته ها / محراب قلی پور

 

یا هو

 

دکلمه ی عاشقانه ی سردار مستان

کاری از محراب قلی پور

 

با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را

درمان جانم می شوی؟ درمان بده بیمار را

 

خال لب و چشمان تو از من ربوده خواب را

تسکین دردم چشم تو ، تسکین بده بیتاب را

 

پیدا و پنهان می شوی ، خندان و گریان می شوم

با بوسه ی گرم لبت ، سردار مستان می شوم

 

دارم غمی در سینه ام ، آتش زده عشاق را

خوش تازیانه می زنی ، جانا ، بزن شلاق را

 

هر نیمه شب سجاده را با خون دل تر می کنم

تنهاییم را اینچنین با عشق تو سر می کنم

 

پیوسته فریادم تویی ، ای رحمت و باران من

باشد که تو مهمان شوی در کلبه ی احزان من

 

جامه دریدم از غمت ، پس تو کجایی نازنین

جانا به بالینم بیا ، این حال زارم را ببین

 

جام شرابم را بده ای نازنین سقای من

لبیک می گویم به تو ، ای صاحب و مولای من

 

دریافت نسخه ی با کیفیت صوتی و تصویری

 

 

 

دانلود فایل صوتی

دانلود فایل تصویری

یا هو

 

شعر عاشقانه ی سردار مستان 

 

شعر و دکلمه : محراب قلی پور

سه تار : استاد سهیل حکمت آرا

 

با نام تو زینت دهم این نقل همچون نار را

درمان جانم می شوی؟ درمان بده بیمار را

 

خال لب و چشمان تو از من ربوده خواب را

تسکین دردم چشم تو ، تسکین بده بیتاب را

 

پیدا و پنهان می شوی ، خندان و گریان می شوم

با بوسه ی گرم لبت ، سردار مستان می شوم

 

دارم غمی در سینه ام ، آتش زده عشاق را

خوش تازیانه می زنی ، جانا ، بزن شلاق را

 

هر نیمه شب سجاده را با خون دل تر می کنم

تنهاییم را اینچنین با عشق تو سر می کنم

 

پیوسته فریادم تویی ، ای رحمت و باران من

باشد که تو مهمان شوی در کلبه ی احزان من

 

جامه دریدم از غمت ، پس تو کجایی نازنین

جانا به بالینم بیا ، این حال زارم را ببین

 

جام شرابم را بده ای نازنین سقای من

لبیک می گویم به تو ، ای صاحب و مولای من

 

 

 

روی تو چون ماه دارد روشنی

من تو را عاشق ، تو معشوق منی

 

تک بیتی / محراب قلی پور

 

تو آمدی و مرا کشتی

و من به حالت تنهایی

سپس جنازه ی خود را نیز

به روی دوش خودم بردم...

 

تک بیتی / محراب قلی پور

 

 

 

باده می نوشم و مستانه سخن می گویم

جان فدای خم ابروی تو و ،خال لبت

 

تک بیتی / محراب قلی پور