جمله عالم شود فدای علی
جسم آدم ز خاک پای علی
روی منبر خدا تجلی کرد
می رسد هر زمان صدای علی
شاه شاهان و یا که سلطانی
امپراطور شد گدای علی
روز محشر ز تخت سلطنتش
جمله محشر شود سرای علی
عار از ذکر یا علی گیرد
غایت سیر حق ، لقای علی
می خورد نان جو ز درویشی
بیش نَبوَد از آن غذای علی
مرده ای را تو ذکر مولا کن
زنده خواهد شد از هوای علی
جان ناقابلی فقط دارم
جان ناقابلم برای علی
در هوای سحر به نخلستان
عشق می ریزد از عبای علی
من به چشمش که سخت بیمارم
آن دو چشم خدا نمای علی
از نگاهش شراب می ریزد
اینچنین است کیمیای علی
این علی کاین چنین شکر ریز است
پس چه باشد به حق ، خدای علی