میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

میرزای غریب

نشر آثار ادبی و عرفانی محراب قلی پور

مشخصات بلاگ
میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

هـــــــــ۱۱۸ـــــــــو

وبلاگ اشعار
تفاسیر
و مطالب عرفانی محراب قلی پور

۴ مطلب در آبان ۱۴۰۴ ثبت شده است

هو 118

 

کانال تلگرام لقاءالله

با محوریت مکتب سلوکی حضرت علامه حسن زاده آملی (ره)

 

 

به همراه دستورالعمل های عرفانی و سلوکی

جلسات اخلاق علامه

جلسات تفسیر قرآن کریم آیت الله جوادی آملی

جلسات عرفان علمی شاگردان علامه از جمله : استاد صمدی آملی ، استاد یزدان پناه ، استاد قلی پور و اساتید دیگر عرفان عملی

در کانال تلگرام لقاءالله

 

برای عضویت در کانال ، روی لینک زیر کلیک کنید

 

لینک کانال تلگرام لقاءالله

  • میرزای غریب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شارح : استاد بزرگوار صمدی آملی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدالله رب العالمین
محضر مبارک عزیزان و سروران ،پیرامون مطلب شریف و عظیم الشأن شهادت به حضرت بی بی،فاطمه زهرا علیها السلام در بخش اذان و اقامه ، برای رفع بعضی از ابهامات و سؤالاتی که پیش می آید ، عرایضی را تقدیم می دارم .خواستم در باره این که از ما و استاد عظیم الشأنمان ،حضرت علامه مولی حسن زاده آملی روحی فداه در اذان و اقامه نماز ، بعد از شهادت به ولایت وصی علی عالی اعلی ، مولَی الموالی  امیرالمؤمنین علیه السلام میشنوید که گفته میشود:

أشهَد أن فاطمة بنت رسول الله عصمة الله الکبری و حجة الله علی الحجج

واین که سؤال پیش می آید :آیا گفتن این جمله در اذان ، بدعت در دین محسوب می شود یا نه ؟

به نحو اجمال عرایضی داشته باشم . اگر عزیزان بخواهند این بحث را به نحو مستوفی گوش بفرمایند وبه سر و جوانب آن برسند ،باید به فصل هفتم کتاب «شرح فص حکمةٍعصمتیة ٍفی کلمةفاطمیة » مراجعه بفرمایند .
حضرت استادمان ،یک رساله ای درعصمت فاطمه علیها السلام به نام «فصُ حکمةٍ عصمیتةٍ فی کلمة فاطمیة» نوشته اند که به زبان تازی است ؛ واین متن عربی را به قلم شیوایشان ترجمه فرمودند ،وپس از آن ، با شرح جناب خوارزمی بر فصوص الحکم جناب محی الدین شرح فرمودند .
فصل هفتم کتاب شرح فص فاطمیة،به این موضوع که فاطمه دختر جناب خاتم الانبیا علیه صلی الله واله صاحب عصمت بوده است ،اختصاص یافته است .عبارت متن عربی آن چنین است :
« کانت فاطمةُبنت رسول الله علیه صلی الله واله ذات عصمةٍ بلا دغدغة و وسوسة،وقد نص کبار العلماء کالمفید والمرتضی وغیر هما بعصمتها علیهاالسلام بالایات و الروایات ،والحق معهم والمکابر محجوج مفلوج»
ترجمه اش این است که :بدون هیچ دغذغه ووسوسه، حضرت فاطمه دختر پیغمبر صلی الله علیه واله دارای عصمت بوده است ،علمای بزرگی مثل شیخ مفید و علم الهدی سید مرتضی ،به آیات و روایات ،نص بر عصمت آن جناب فرمودند وحق با آنان است ،وشخص مکابر ،سخت محکوم و مغلوب است .(شرح فص فاطمیه/ص۱۵۳ )

بعد از این فرمایش ،در متن فص ،حضرت استاد ،نسبت به معنای حقیقت عصمت ،عبارتی را پیاده فرمودند که این مختصر ،گنجایش طرح آن مطلب وشرح آن را ندارد .اگر عزیزان طالب اند ، باید به این کتاب که با نام «شرح
فصٍ حکمة ٍعصمتیة ٍفی کلمةٍ فاطمیةٍ» چاب شده ،مراجعه بفرمایند .
ونیز ،این کمترین توفیق پیدا کرده است در محضر عزیزان درس وبحث ،عرایضی را پیرامون این فصل از شرح فص فاطمیة تقدیم بدارد که به نوارهای موجود ،می توان مراجعه کرد .
بعد از چند سطر ،در همان صفحه می فرمایند :« پس بدان که عترت  رسول الله یعنی اهل بیت قریب آن بزرگوار که حضرت فاطمه هم از آنان است ، معصوم اند ؛چنان که جناب وصی ،امام علی علیه السلام در نهج البلاغه فرموده است : چگونه حیران وسرگردان اید وحال این که عترت پیغمبر شما که أزمه حق وأعلام دین والسنه صدق اند ،در میان شمایند ؛! پس ایشان را به نیکوترین منازل قرآن فرود آورید ،ومانند شتران تشته که به آبشخور وارد می شوند ،به ایشان وارد شوید
در پایان این فصل فرمودند :جناب ابن متویه در کتاب شریف کفایه تنصیص فرمود :تنها کسی که در بین اصحاب جناب رسول الله ،معصوم بوده است ،حضرت امیرالمؤمنین است . و جناب سید مرتضی ، شیخ مفید ودیگر بزرگان را نیز در این خصوص فرمایشی است .واز جناب رسول الله ،حدیثی بر اساس آیه شریفه مباهله و آیات دیگر داریم که دال بر عصمت جناب فاطمه زهرا است .
در پایان این فصل می فرمایند : اکنون که دانستی بقیه نبوت وعقیله رسالت و ودیعه مصطفی وزوج ولی الله و کامه تامه الهی ،فاطمه ۳صاحب عصمت است ، هیچ اشکالی ندارد که در فصول اذان واقامه نمازت به عصمت آن حناب ، به این عبارت أشهد أن فاطمة بنت رسول الله عصمةالله الکبری  ویا مشابه آن شهادت دهی .

 

 

اشکال اول (بدعت ):
این سؤال پیش می آید که :آیا طرح شهادت به حضرت صدیقه ، در اذان و اقامه نماز ، ویا اذان های عمومی ، بدعت در دین نیست ؟

چرا که در هنگام تنزل اذان بر پیغمبر اکرم ،شهادت بر حضرت صدیقه شهادت بر حضرت فاطمه علیها السلام مطرح نبود ؛ وانگهی ، اگر بنا باشد ما به جناب صدیقه شهادت بدهیم ، پس باید بعد از امیر المؤمنین ، به تمام یازده تن امام دیگر هم شهادت بدهیم .

پاسخ اشکال اول :
در جواب ، راجع به یازده تن امام ، به عرض می رسانیم که الحمدالله در اذان ما مرسوم است وقتی شهادت آقا امیرامومنین علیها السلام را می گوییم ، لفظ « و اولاده المعصومین » را هم اضافه می کنیم که هم حضرت وهم تمام یازده فرزند عزیزش ، در مقام امامت و ولایت ، شامل آن می شوند .
اما راجع به این که ، آیا شهادت به حضرت زجاجه وحی و بقیه نبوت ، در اذان موجب بدعت می شود ، و حرام است یانه ؟ به عرض می رسانیم که :همین اشکال مسأله بدعت ، از ناحیه اهل سنت ، در مورد شهادت و اقرار به ولایت مولا امیرالمؤمنین ، بر ما اهل تشیع مطرح شد .می گفتند : در اذانی که بر پیغمبر نازل شده است ، شهادت به جناب حضرت امیر نبود ،شما به چه مدرک و دلیلی این شهادت را در اذان مطرح می فرمایید ؟ مطرح کردن اقرار به ولایت علی علیه السلام در اذان که جزء آن نیست وبدعت می شود ؛ پس شما به چه منطق ،این شهادت رامی آورید ؟این سؤال را علمای عامه (اهل سنت) از استادِ بزرگوار حضرت استادمان ،جناب علامه شعرانی علیه الرحمة-پرسیدند.آن جناب ،در مقام جواب سؤال آنها ، مقاله ای را مرقوم فرمودند که حضرت استادمان روحی فداه این مقاله را در کتاب شرح فص فاطمیه ،صفحه ۱۵۹ ،از کتاب هزار و یک نکته خودشان چنین نقل می فرمایند که :

علمای عامه ،در موضوع فصول اذان و اقامه و اقرار و شهادت به ولایت و امامت حضرت وصی ، امیر المومنین ، علی علیه السلام در آن ، از جناب استادم علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی قدس سره العزیز استفتاء کرده اند ، در جوابشان چنین مرقوم فرمود که من عین دست خط مبارکش را که در نزد من محفوظ است ، نقل می کنم.
اگر بخواهم عبارت عربی جناب علامه شعرانی را در جواب آن آقایان مطرح کنم ، طول می  کشد . البته ، در بحث هایی که محضر عزیزان داشتیم ، یکایک جمله هایش را معنی کردم . خلاصه فرمایش آن حضرت این است که : اگر اقرار به ولایت علی علیه السلام می کنیم و شهادتش را در اذان می گوییم ، از دو صورت خارج است :

یکی این که به عنوان جزئی از فصول اذان باشد ؛ و دیگر این که ، واجب در اذان باشد .

ما این شهادت را به نیت جزئی از اجزای اذان نمی گوییم ؛ برای این که مسلم است این فصل ، در فصول اذان و اقامه ، آن موقعی که از جبرئیل بر پیغمبر نازل می شد ، نبوده ؛ پس این شهادت را به عنوان جزئی از اجزای اذان نمی گوییم که بدعت در دین شود ، بلکه به عنوان جزئی از ایمان در اذان می گوئیم . آن هم نه این که واجب است در اذان گفته شود ، بلکه از این باب که تبرکاً جایز است در اذان می آوریم .بنابراین ما اهل تشیع ، بر اساس روایات فراوانی که این روایت را هم شیعه و هم اهل سنت به خصوص اهل سنت در یکی از صحاح سته از ام سلمه از جناب رسول الله (صلی الله علیه و آله ) نقل کرده اند ، شهادت و اقرار به ولایت علی را قبول ندارند  ،به عنوان مسلمان می شناسیم ، ولی به عنوان مؤمن مسلمان نمی شناسیم ؛ چون به جزئی از ایمان اقرار نفرمودند که مصدا ق « نؤمن ببعض و نکفر ببعضٍ» می باشند .
در روایتی از جناب رسول الله آمده است :«لا یحب علیاًمنافق ولا یبغضه مؤمن » ؛ منافق هرگز علی را دوست ندارد و مؤمن هم هرگز نسبت به حضرتش بغض و کینه نمی ورزد . بنابراین روایت ،نتیجه این می شود که هر کسی با علی بغض بورزد ، مؤمن است و از آن ،معنای این جمله که گفتیم : ولایت علی جزئی از ایمان است ، برداشت می شود .
و می دانیم بر اساس روایت های معروف بین مسلمین ،محبوب ترین خلق به حق تعالی بعد از جناب رسول الله ،آقا امیر المؤمنین است .پس ، شهادت و اقرار به ولایت مولا علی علیه السلام را به عنوان جایز در اذان مطرح می کنیم ، نه واجب در اذان  که تا یک حکم شرعی جعل نشده است از طرف حق متعل را وارد در دین کرده با شیم و بدعت محسوب شود . بلکه می گوییم :اقرار به ولایت حضرت ،جزءی از ایمان است و جایز است که در اذان گفته شود ؛ پس این شهادت ، به عنوان بدعت در اذان نیست .

اشکال دوم:
سؤال دیگری پیش می آید و آن اینکه در اذان، موالات که پی در پی گفتن جمله ها و فصول اذان است- باید مراعات بشود؛ ولیکن ، اگر شما اقرار به شهادت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وشهادت به عصمت فاطمه علیه السلام را در اذان بنگجایند ، آیا موالات در اذان را بهم نمی زنید ؟

پاسخ اشکال دوم :
راجع به حضرت امیر ، جناب علامه شعرانی فرمودند : چون این قولی که می گوییم ، یک قول حق و کلمه ای حق و مشروع است ، موجب ابطال نیست .حتی تمام فقهای چهار گانه اهل سنت ، تکلم به کلامی را که زیاد نباشد و مخل به موالات هم نباشد ، در بین فصول اذان جایز می دانند ؛ مگر احمد ابن حنبل که تکلم به کلام غیر مشروع ، مثل کذب و غیبت  را اذان جایز نمی داند و این موارد را موجب ابطال می داند ، اما سایر فقهای اهل سنت ، همگی می گویند : در بین فصول اذان ، اگر کلمه حق و قول مشروع گفته شود ، پس اگر بین شهادت و اقرار به رسالت حضرت رسول ، و حی الصلوة ، بخواهیم در یک جملهای شهادت و اقرار به ولایت علی را مطزح کنیم ، این قول ، قول حقی است ، گزاف نگفتیم وبه عنوان جزئی از ایمان به شمار می رود ؛ و  چون قول حق و کلمه مشروع است ، حتی به نظر آقایان اهل سنت هم ، موجب ابطال موالات اذان و اقامه نمی شود.

اگر کسی در اذان ، شهادت به ولایت علی را مطرح نمی کند ،می گوییم : تارک این شهادت و اقرار به ولایت علی از دو حال بیرون نیست . اگر از روی عناد و بغض و کینه با امیرالمؤمنین این شهادت و اقرار به ولایت علی از دوحال بیرون نیست .

اگر از روی عناد و بغض وکینه با امیرالمؤ منین این شهادت را نگوید ، این آقای مؤذن ، مسلمان است و به ظاهر اذانی را که پیغمبر مطرح کرده ، گفته ، اما ایشان از دایره ایمان خارج است ؛ چون جز ئی از ایمان را که اقرار به ولایت آقاست ، عن عنادٍ و بغضٍ ترک کرده است .

اگر کسی این  جمله را از باب کینه و دشمنی ترک نفرماید، بلکه از این باب که جزئی از اجزای اذان نیست ،ترک بفرماید ،می گوییم اشکالی ندارد ؛(فلا بأس ) . برای این که وقتی این شخص ،شهادت به رسالت جناب رسول الله را در اذان اقرار کرده است ، لارمه شهادت به حضرت رسول را در (ص) ،شهادت به تمام آن چه که پیغمبر از ناحیه حق متعال آورده است
نیز می باشد ؛ از جمله آنها ، ولایت علی است . پس اهل سنت هم که شهادت به رسالت حضرت ختمی در اذان می دهند ، لارمه آن ، شهادت به ولایت حضرت وصی علیه السلام هم هست که جزئی از زسالت آن حضرت است ؛ منتهی اهل سنت به دلایلی غیر مقبول اظهار نمی کنند ولی فقهای امامیه تصریح فرمودند به این که شهادت به ولایت علی را به این قصد که جزئی از اذان است ، هیچ کس اجازه ندارد بگوید . ای وارد کردن غیر دین ، در دین یعنی بدعت می شود . اما این هم از آن آقیان معلوم و واضح است که وقتی این شهادت و اقرار را به به عنوان تبرک و حرص بر اظهار محبت به آقا امیر المومنین در اذان مطرح می فرمایند ،می خواهند آن اطمینان درونی و محبت به ولایت مولایشان ابراز کنند . لذا اظهار محبت به ولایت مولایشان که بدعت نیست .

البته ، طایفه ای به نام غلات و مفوضه هستند که شهادت به حضرت علی علیه السلام را جزء اذان می دانند که اتفاقاً علمای شیعه از ایشان برائت جستند و گفتند : حق ندارید در اذان به عنوان جزء آن بگویید . ولی در بلاد شیعه ، از باب تبرک و جواز ، گفته می شود ، نه مجوب ؛ و بنابر حرص اظهار محبت به امیر المؤمنین با علم به این که شهادت ، جزئی از اذان نیست ، گفته می شود ؛ چه این که بعد از اسم مبارک حضرت خاتم ، صلوات می فرستند . اگر کسی بین شهادت به رسالت حضرت خاتم الأنبیاء و حی علی الصلوة ، بخواهد صلواتی به جهت احترام بفرستند  آیا این مقدار صلوات ایشان ، مخل به موالات است ؟ به همین وزان ، اگر کسی بخواهد بین این دو جمله ، شهادت به ولایت آقا را بدهد ، مخل به موالات نیست.روی این اساس آقا و فرزندان آقا را بدهد ، مخل به موالات نیست . روی این اساس ، جناب علامه شعرانی جواب اشکال علمای اهل سنت در مورد بدعت را تقریر کرده است .

حضرت استادمان ، بعد از نقل این مقاله در صفحه ۱۶۱می فر مایند :
«
غرض نگارنده از اتیان این کلمه تامه مبارکه این است که آن چه در شهادت حضرت وصی ، امام امیر المؤمنین ، علی علیه السلام در فصول اذان و اقامه گفته آ مد ، درباره شهادت به عصمت صدیقه طاهره علیه السلام نیز گفته آید .» البته ، برای دست یابی به توضیحات بیشتر ، باید به کتاب مذکور ونوارهایی که در این مورد بحث شده است ، مراجعه بفرمایید.
اگر کسی بگوید :شهادت حضرت بی بی فاطمه زهراعلیهاالسلام بدعت در دین است ، می گوییم : ما شهادت به عصمت فاطمه را به عنوان وجوب شرعی هم نمی گوییم تا بدعت شود ، بلکه به عنوان جواز در اذان و به عنوان تبرک و حرصاً علی اظهار محبتمان به محضر شریف حضرت بی بی دو عالم ، صدیقه اطهر ، عصمة الله الکبری ،دختر جناب رسول الله می گوییم .موالات اذان هم با این دو جمله بهم نمی خورد . چون کلام ، کلام حق است وقول، قول مشروع است و علمای امامیه و علما و فقهای عامه تصریح کرده اند به این که قول مشروع که بین فصول اذان اشکال ندارد ؛ و ما هم از باب این که بخواهیم خودمان را در ایمان به اهل بیت علیهم السلام معرفی کنیم و حقیقت واقع را به اعلی صورتٍ در مجامع عمومی که بحق هم هست عرضه بداریم ، در اذان و اقامه مان به شهادت به عصمت حضرتش متبرک و مترنم می نمائیم که :
مادح خورشید مداح خود است      که دوچشمم سالم ونامرمداست
امیدوارم این مقدار از عرایضی که برای بیان شهادت به حضرتش در فصول اذان و اقامه تقدیم داشتیم ، شبهه بدعت را دفع کرده باشد.
سپس ، حضرت استادمان در صفحه ۱۵۸ می فرمایند :

یکی از عزیزانم که آزاد مردی است و در عرفان عملی دارای حظّی وافر است و به القائات سبوحی نایل است و به گفتن این فصل « اشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمه الله الکبری » در فصول اذان و اقامه نماز عامل ، در اثنای فصول اقامه نماز مغرب شب یکشنبه ، دهم ربیع الاول سنه ۱۴۱۹ هجری قمری ، برابر ۱۴/۴/۱۳۷۷هجری شمسی ،  خواست که فصل مذکور را ادا کند ، از نهاد دیوار مقابلش می شنود که کسی می گوید :« اشهد ان فاطمه الزهراءحجه الله علی الحجج.
در ادامه فرمودند:« شگفت این که ، همین عبارت شریف یاد شده ، صورت روایت حضرت امام حسن علیه السلام است ؛چنان که سید عبدالحسین طیب طیب الله  رمسه آن را در تفسیر اطیب البیان (ج  ۱۳ /ص۲۲۵ ) نقل کرده است که :« قال الامام العسگری علیه السلام نحنُ حجج الله علی خلقه ، وجدتنا فاطمة حجةٌ علینا »
و لذا حضرت آقا فرمودند :« وقوع این واقعه برای آن جناب ،و یافتن این حدیث مستطاب ،موجب شده اند که این متمسک بذیل ولایت عصمة الله الکبری در فصول اذان و اقامه ،بعد از شهادت به نبوت خاتم الأنبیاء محمد مصطفی علیه السلام وبه امامت سید الأوصیاء، امیرالمؤمنین ،علی و اولاد معصومینش علیه السلام -می گوبد :

« أشهد أن فاطمةبیت رسول الله عصمةالله الکبری و حجةاللهعلی الحجج »

این متمسک به ذیل ولایت حضرت مولا ، داود صمدی آملی می گوید :« حال که متمسک به ذیل ولایت حضرت وصی علی عالی اعلی و بقیةالنبوة و مشکاة الولایة فاطمه زهرا بعد از هزار و  چهارصد سال ،اینچنین به القای سبوحی الهی مترنم است و در اذان و اقامه نمازش به اظهار آن متنعم ، توقع آنست که همه متمسکین به ولایت ائمه مظلومین علیه السلام نیز بر سر این مائده پر فایده عرشی بار یابند ودر مجامع عمومی از مساجد و مأذنه ها و نمارهای جماعت و جمعه ها ازاظهار این  محبت ، بهره کافی و حظ وافر ببرند و شبهه بدعت را بانور برهان وقرآن مطرح شده در کتاب «شرح فص حکمةٍ عصمتیةٍ فی کلمةٍ فاطمیةٍ » مطرود بدانند که «ان الله مع المؤمنین » است .
امید است امت محمدی ( صلی الله علیه و آله ) و تشیع علوی ومشتاقان عصمت فاطمی در ترویج این اصل ایمانی همت بگمارد تا قلب مطهر قل عالم امکان ، حضرت صاحب العصرو الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف خشنود گردد ویکی از بطون معانی ظهور حضرتش تحقق یابد .
و السلام علیکم و رحمةالله و برکاته

فصول اذان (جزا ًو تبرکاً)
الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر ، الله اکبر.
أشهد أن لا اله الا الله ، أشهد ان لا اله الا الله .
اشهد ان محمد رسول الله ، اشهد ان محمد رسول الله .
أشهد ان مولانا امیر المومنین علی الوصی و اولاده المعصومین المظلومین حجج الله (تبرکاً)
أشهد ان فاطمه بنت رسول الله عصمت الله الکبری و حجة الله علی ا لحجج (تبرکاً)
حی علی الصلوةِ حی علی الصلوة.
حی علی الفلاح ِحی علی الفلاح .
حی علی خیر العمل ، حی علی خیرالعمل .
الله اکبر ، الله اکبر .
لا اله الا الله ، لا اله الا الله .

منبعhttp://www.roze.ir/weblog/agayed/293

 

  • میرزای غریب

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل ای یوسف خوش نام ما

 

 

بیت اول :

ای یوسف خوش نام ما ، خوش می روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ، ای بر دریده دام ما

 

الحمدلله رب العالمین

و اما بعد ، بازهم غزلی در وصف حضرت شمس تبریزی که در آن ، حضرت مولانا ، شمس را به یوسفی تشبیه می کند که وجود او را تسخیر کرده و جام وجود قبلی او را در هم شکسته و همه ی تعلقات او را بریده و وجود جدید و الهی به مولانا بخشیده است. اینکه می گوید : خوش می روی بر بام ما ، یعنی وجودم را تسخیر کرده ای و اینکه می گوید: ای در شکسته جام ما یعنی وجود کاذبم را ویران کرده ای و اینکه می گوید : ای بر دریده دام ما یعنی تعلقات مرا از من گرفته ای.

 

بیت دوم:

ای نور ما ، ای سور ما ، ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما ، تا می شود انگور ما

 

ای کسی که باعث نورانی شدن وجود ظلمانی من شده ای و مرا از دولت فانی دنیا ، به دولت منصور و پایدار الهی رساندی و مرا زنده به حیات حقیقی کردی ، بیا و بار دیگر جوش و خروشی در این شوری که خودت برانگیخته ای بیانداز تا انگور وجود ما ، تبدیل به می شود و ما را مست جمال دلبرای معشوق گرداند.

ای عزیز من ، به این عبارت دقت کن که می فرماید که انگور وجود مرا به می تبدیل کن. یعنی آن قابلیت در من هست و تو فقط آن را با قدرت الهی به شراب تبدلیش کن.

ای عزیز ، تو نیز دعا کن تا پیری سر راهت قرار بگیرد و انگوری که درون وجود خودت هست را تبدیل به می کند.

 

بیت سوم:

ای دلبر و مقصود ما ، ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما ، نظاره کن در دود ما

 

ای شمس تبریزی که وجودت در وجود خدا فانی شده و خودت تبدیل به قبله گشته ای ، ای کسی که هرکس به تو برسد در واقع به مقصد ، یعنی خدا رسیده است ، ببین که چگونه وجود دنیایی مرا ویران کرده ای.

ای عزیز ، با توجه به این بیت ، می شود مخاطب این غزل را خود حضرت حق نیز در نظر گرفت. مانند بسیاری از غزلیات مولانا یا حافظ که می شود هم آن ها را خطاب به خدا و هم خطاب به شیخ در نظر گرفت. البته نظر ما بر این است که مولانا این غزل را برای شمس تبریزی سروده است یا شمس تبریزی بهانه است و این غزل را برای شمس حقیقی یعنی حضرت صاحب الامر سروده است. فافهم.

 

بیت چهارم:

ای یار ما ، عیار ما ، دام دل خمار ما

پا وا مکش از کار ما ، بستان گرو دستار ما

 

ای یار زیرک ما که با دام خود ، دل مرا به غارت برده ای ، از تو می خواهم که مرا در این ورطه های هولناک سلوک رها نکنی . بیا و باقی مانده ی وجود دنیایی مرا نیز بگیر ( بستان گرو دستار ما ).

 

بیت پنجم:

در گل بمانده پای دل ، جان می دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ، ای وای دل ای وای دل

 

دلم در عشق تو گیر کرده است ، اما بدان دل که سهل است ، برای عشق تو از جان خود نیز می گذرم . وای بر این دل از آتش عشقی که گریبان گیرش شده ، زیرا کار هر کس نیست که بتواند در برابر این آتش ویران کننده مقاومت کند ولی بدان ای عزیز ، که هر کس ایستادگی کرد ، به دولت منصور رسید. فافهم.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

 

  • میرزای غریب

هو 118

 

تفسیر اجمالی غزل سوم مولانا جلال الدین محمد بلخی(ره)

 

 

بیت اول:

ای دل چه اندیشیده ای ، در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا ، زین سوی تو چندین جفا

 

الحمدلله رب العالمین. اما بعد ، بیت اول با یک نهیب از جناب مولانا آغاز می شود که ای دل و مراد از دل ، جانهای مردمان است و خطاب به آنها می فرماید که در روز محشر ، چه عذری برای گناهان و غفلت های خویش دارید آن هم در برابر خداوندی که در قبال گناهان و جفاهای شما در حق خویشتن ، باز هم به شما لطف و کرم داشت.

 

بیت دوم:

زان سوی او چندان کرم ، زین سو خلاف بیش و کم

زان سوی او چندان نعم ، زین سوی تو چندین خطا

 

در این بیت نیز همانند بیت قبل ، به انسان یادآور می شود که در قبال خطاها و گناهان تو ، فضل و کرم پروردگارت در حق تو بسیار بزرگ بود و نعمت وجود را از تو دریغ نکرد و دم به دم مشغول افاضه ی وجود بود و تو قدر دان این نعمت عظیم نیستی.

 

بیت سوم:

زین سوی تو چندین حسد ، چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش ، چندان چشش ، چندان عطا

 

با اینکه تو به صفات رذیله ی بسیاری گرفتار بودی و اهل حسادت و تخیلات فاسده و گمان بد در حق خدا و بندگان خدا بودی ، اما جذبات الهی ، نعمات او و عطای خداوند در حق تو قطع نشده بود لکن این صفات رذیله در تو تبدیل به یک حجاب بزرگ گشته بود که مانع از حرکت تو به سوی حق می شد.

 

بیت چهارم:

چندین چشش از بهر چه؟ تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه؟ تا در رسی در اولیا

 

اما ای عزیز من ، دلیل این جذبات الهی به سوی تو این است که جان آلوده ات پاک شود و رذائل تو به فضیلت مبدل گردد تا به مقام اولیای الهی برسی.

 

بیت پنجم:

از بد پشیمان می شوی ، الله گویان می شوی

آن دم تو را او می کشد تا وارهاند مر تو را

 

هنگامی که به گناه و معصیت افتادی ، به ناگه پشیمان شده ، رو به درگاه خدا می کنی و الله الله کنان از گناه خویش طلب پوزش می کنی اما بدان ای عزیز که این پشیمانی را نیز او در دلت انداخته تا تو را از بند نفس خودت رهایی بخشد.

 

بیت ششم:

از جرم ترسان می شوی ، وز چاره پرسان می شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی بینی چرا؟

 

هنگامی که پشیمانی به تو روی آورد ، به فکر چاره ی کار هستی اما ای عزیز آیا بهتر نیست که پیش از افعال ناشایست به این فکر کنی که خداوند دائما مراقب احوال و اعمال و افکار من است؟

 

بیت هفتم:

گر چشم تو بربست او ، چون مهره ای در دست او

گاهت بغلتاند چنین ، گاهت ببازد در هوا

 

در این بیت توحیدی ، مولانا به این نکته اشاره دارد که گاهی خداوند آن عنایت خود را از تو بر می دارد و تو مرتکب گناه می شوی و بدان که مانند مهره ای در دست خدا هستی و مولانا از این دست ابیات بسیار دارد. مثلا در مثنوی آورده که : ما چو شطرنجیم اندر برد و مات / برد و مات ما ز توست ای خوش صفات.

البته بدان که این بیت مطلقا به معنای جبر گرایی ملای رومی نیست بلکه عین اختیار است لکن آقایانی که این دسته از ابیات را جبر پنداشته اند ، مطلقا جبر را نفهمیده اند.

اینگونه نیست که خداوند دست کسی را بگیرد و او را وادار به گناه کند بلکه وقتی گفته می شود خداوند فلانی را به گناه انداخت ، یعنی عنایت خدا را از شخص برداشت نه اینکه او را مجبور به گناه کرد.

در باب جبر و تفویض مطلب بسیار است که در این زمان مجال پرداخت به آن نیست.

 

بیت هشتم:

گاهی نهد در طبع تو ، سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو ، نور خیال مصطفی

 

بدان تا زمانی که سالک در مرتبه ی طبیعت و سفر اول است ، گاهی جذبات از سوی عالم دنیا و گاهی جذبات از سوی عالم ملکوت بر او وارد می شود و سالک باید بتواند  در این جهاد اکبر ، پیروز شود.

 

بیت نهم:

این سو کشان سوی خوشان ، آن سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب ها

 

اینجا سالک در یک میدان جنگی بین جذبات دنیا و ملکوت قرار می گیرد که یا موفق می شود یا سقوط خواهد کرد. بدان ای عزیز من که راه عشق و سلوک ، راه بلا و مصیبت است. از طرفی جذبات عالم ملکوت ، قلب سالک را مشتاق می کند و از طرفی سختی های راه و از طرف دیگر ، جذبات دنیا ، سالک را در یک جدال عظیمی با نفس خود می اندازد.

 

بیت دهم:

چندان دعا کن در نهان ، چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید ندا

 

بدان که یکی از دستورات مهم سلوکی ، بردن اشک و آه و ناله و تضرع و خشوع به درگاه خداست زیرا اشک چشم ، چشمه های رحمت خدا را به جوشش در می آورد. مولانا در مثنوی شریف می فرماید:

گریه بر هر درد بی درمان دواست / چشم گریان چشمه ی فیض خداست

آری ای عزیز من که البته تو عبارت غلط ( خنده بر هر درد بی درمان دواست ) را بسیار شنیده ای اما بدان که در اصل بیت ، عبارت گریه آمده و نه خنده. در اینجا مجال صحبت بیشتر نیست لکن در همین بدان :

تا نگرید طفل ، کی نوشد لبن؟ / تا نگرید ابر ، کی خندد چمن؟

 

بیت یازدهم:

بانگ شعیب و ناله اش ، وان اشک همچون ژاله اش

چون شد ز حد ، از آسمان آمد سحرگاهش ندا

 

مانند حضرت شعیب که به فرموده ی قرآن بسیار اهل دعا بوده ، تو نیز اهل تضرع و دعا باش تا بالاخره خودت ندای ملکوتی و آسمانی را بشنوی.

 

بیت دوازدهم:

گر مجرمی بخشیدمت ، وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی ، دادمت ، خامش ، رها کن این دعا

 

این ندا به گوش شعیب  رسید که ای بنده ی ما ، همه ی گناهان تو آمرزیده شد و به زودی تو را وارد جنت خواهم کرد.

 

بیت سیزدهم:

گفتا نه این خواهم نه آن ، دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود ، من در روم بهر لقا

 

اما شعیب نپذیرفت زیرا خواسته ی عارفان الهی ، تنها رسیدن به بهشت و رهایی از دوزخ نیست زیرا اگر چنین باشد گویی آنها برای نفس خود و رسیدن به آرامش نفس و رستن از سختی دوزخ عبادت کردند و این عبادت ارزشی ندارد. بلکه عارفان الهی به دنبال بهشت آفرین هستند نه بهشت.

 

بیت چهاردهم:

گر رانده ی آن منظرم ، بسته ست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم ، جنت نشاید مر مرا

 

عارفان می گویند که اگر در بهشت ، بنا نیست که ما روی محبوب خود را ببینیم و تنها به نعمات ظاهری بهشت بسنده کنیم ، جهنم برای ما بهتر است.

 

بیت پانزدهم:

جنت مرا بی روی او ، هم دوزخ است و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو ، کو فرّ انوار بقا؟

 

بهشت بی او ، برای من فرقی با جهنم ندارد. من از این عالم کثرات خسته ام . پس کجاست آن انوار زیبای الهی؟

 

بیت شانزدهم:

گفتند : باری کم گری ، تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

 

ناصحان به حضرت شعیب می گفتند که کمتر گریه کن زیرا این گریه های زیاد تو باعث نابینایی خواهد شد.

 

بیت هفدهم:

گفت ار دو چشمم عاقبت ، خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود ، کی غم خورم من از عما؟

 

اما شعیب به آن ها گفت که اگر این گریه های من ، مرا به او برسانند و من متصف به صفات او گردم ، تمام اجزا و وجود من یکسره بینایی خواهد شد. پس دیگر چرا باید از نابینایی ظاهری بترسم؟

 

بیت هجدهم:

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر ، لایق نیست او دوست را

 

اگر هم قرار نیست هرگز روی معشوق خود را ببینم ، همان بهتر این چشمان من کور شود.

 

بیت نوزدهم:

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون ، یار یکی شمس ضیا

 

بدان که هرکسی در این دنیا ، به چیزی دلبسته می شود. گاهی شخص فقط به جنبه ی مادی و ظاهری اکتفا می کند و گاهی به اصل حقیقت آن می رسد. انبان خون کنایه از جنبه ی مادی و ظاهری دارد و شمس ضیا کنایه از اصل و حقیقت هر چیزی که همان نور خداست دارد.

 

بیت بیستم:

چون هر کسی در خورد خود ، یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود ، فانی کنیم از بهر لا

 

هر کسی برای خود یاری دارد ، چه یار خوب چه یار بد اما ما ، عمر خود را برای چیزهایی که پایدار نیست هدر نمی دهیم و به چیزها و اشخاصی که فانی می شوند دل نمی بندیم. در مثنوی شریف چنین آمده:

عشق آن زنده گزین کو باقی است / از شراب جان فزایت ساقی است

 

بیت بیست و یکم:

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت : چه پیشه گزیدی ای دغا؟

 

روزی بایزید بسطامی ، شخصی را دید و از او درباره ی شغلش سوال کرد.

 

بیت بیست و دوم:

گفتا که من خر بنده ام ، پس با یزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده ، تا او شود بنده ی خدا

 

آن شخص در جواب بایزید گفت که من خربنده هستم ، یعنی خر کرایه می دهم. بایزید گفت ای خدا ، خر او را مرگ ده تا او بنده ی تو شود.

بدان ای عزیز من که مراد از خر در لسان مولانا ، همان جسم انسان است. یعنی مولانا در این بیت ، خربنده را به معنای بردگی برای تن گرفته است. یعنی اشخاصی که دائم به فکر ارضای غرایز حیوانی و رفع حوائج مادی خود هستند. در اینجا بایزید نماد عارفان الهی است.

یعنی عارفان الهی برای فرورفتگان در دنیا دعا می کنند که ای خدا ، این مردمان را از بندگی تن رها و به بندگی خود مشغول کن.

آمین یا رب العالمین.

 

والحمدلله رب العالمین

محراب قلی پور (میرزای غریب)

جمادی الاولی 1447

 

 

  • میرزای غریب